پارت دوم رمان عشق غیر ممکن
وقتی رفتم تو اتاقش داشت با تلفن صحبت میکرد، وقتی در اتاقشو زدم تلفن رو قطع کرد.
_آع ملودی بیا تو
انگار داشت درباره دیشب با یه نفر صحبت میکرد.
_رئیس ببخشید که مزاحم شدم میخواستم درباره یک پرونده با شما صحبت کنم.
_چه پرونده ای!!؟؟
_پرونده یه جاسوس که تو باند مافیا بود و تمام اطلاعات اونا رو به سازمان میرسوند.
_آها آره اون پرونده رو یادمه.
_اگه اجازه بدین من میخوام این پرونده رو دوباره اجرا کنم.
_امکان نداره همچنین اجازه ای بدم خیلی خطرناکه.
_اما رئیس اگه کسی کاری نکنه این ماجرا همین جوری ادامه پیدا میکنه باید یکی یه کاری بکنه.
_سازمان خودش این موضوع رو حل میکنه شما نگران نباشین.
_اما رئیس
_ما خودمون به این ماجرا رسیدگی میکنیم.
_چشم رئیس هرجور که شما راحتید، با اجازه من رفع زحمت کنم.
_بفرمایید.
وقتی از اتاق رئیس رفتم بیرون اعصابم حسابی خورد شده بود از اعصبانیت دستام داشت میلرزید رفتم پیش لئون و میتن تا درباره این موضوع با اونا هم صحبت کنم، گفتم اگه اونا از رئیس بخوان شاید اجازه بده.
_سلام بچه ها چه خبر؟
_سلام
_سلام هیچ خبری جز بی حوصلگی نیست.
_بچه ها میخوام درباره یه موضوع با شما حرف بزنم.
_چه موضوعی!!؟
_لئون یادته تو اتاق پرونده ها یه پرونده دیدیم که درباره یه جاسوس بود که تو باند مافیا ها جاسوسی میکرد.
_آره یادمه چطور!!
_خب من درباره این پرونده با رئیس صحبت کردم گفتم شاید بتونیم از نقشه هاشون باخبر بشیم بعد تو یکی از ماموریت ها گیرشون بندازیم.
_خب رئیس درباره این موضوع چه نظری داشت.
_وقتی بهش گفتم با اعصبانیت گفت سازمان خودش به این موضوع رو حل میکنه، من گفتم اگه شما با رئیس صحبت کنیدشاید قبول کرد؟!
_ولی من فکر نمیکنم با حرف ما راضی بشه.
_راستش منم با میتن موافقم رئیس با این موضوع موافقت نمیکنه.
_حالا چی میشه شما با رئیس درباره این موضوع صحبت کنید.
_باشه ما صحبت میکنم ولی فکر نمیکنم رئیس قبول کنه.
امیدوارم خشتون بیاد❤🌹
_آع ملودی بیا تو
انگار داشت درباره دیشب با یه نفر صحبت میکرد.
_رئیس ببخشید که مزاحم شدم میخواستم درباره یک پرونده با شما صحبت کنم.
_چه پرونده ای!!؟؟
_پرونده یه جاسوس که تو باند مافیا بود و تمام اطلاعات اونا رو به سازمان میرسوند.
_آها آره اون پرونده رو یادمه.
_اگه اجازه بدین من میخوام این پرونده رو دوباره اجرا کنم.
_امکان نداره همچنین اجازه ای بدم خیلی خطرناکه.
_اما رئیس اگه کسی کاری نکنه این ماجرا همین جوری ادامه پیدا میکنه باید یکی یه کاری بکنه.
_سازمان خودش این موضوع رو حل میکنه شما نگران نباشین.
_اما رئیس
_ما خودمون به این ماجرا رسیدگی میکنیم.
_چشم رئیس هرجور که شما راحتید، با اجازه من رفع زحمت کنم.
_بفرمایید.
وقتی از اتاق رئیس رفتم بیرون اعصابم حسابی خورد شده بود از اعصبانیت دستام داشت میلرزید رفتم پیش لئون و میتن تا درباره این موضوع با اونا هم صحبت کنم، گفتم اگه اونا از رئیس بخوان شاید اجازه بده.
_سلام بچه ها چه خبر؟
_سلام
_سلام هیچ خبری جز بی حوصلگی نیست.
_بچه ها میخوام درباره یه موضوع با شما حرف بزنم.
_چه موضوعی!!؟
_لئون یادته تو اتاق پرونده ها یه پرونده دیدیم که درباره یه جاسوس بود که تو باند مافیا ها جاسوسی میکرد.
_آره یادمه چطور!!
_خب من درباره این پرونده با رئیس صحبت کردم گفتم شاید بتونیم از نقشه هاشون باخبر بشیم بعد تو یکی از ماموریت ها گیرشون بندازیم.
_خب رئیس درباره این موضوع چه نظری داشت.
_وقتی بهش گفتم با اعصبانیت گفت سازمان خودش به این موضوع رو حل میکنه، من گفتم اگه شما با رئیس صحبت کنیدشاید قبول کرد؟!
_ولی من فکر نمیکنم با حرف ما راضی بشه.
_راستش منم با میتن موافقم رئیس با این موضوع موافقت نمیکنه.
_حالا چی میشه شما با رئیس درباره این موضوع صحبت کنید.
_باشه ما صحبت میکنم ولی فکر نمیکنم رئیس قبول کنه.
امیدوارم خشتون بیاد❤🌹
۱.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.