روزی روزگاری دختری تنها توی مترو بود
روزی روزگاری دختری تنها توی مترو بود
مردی با چهره ای زخمی به اون نزدیک میشد
دخترک بلکه نترسیده بود خوشحال بود مرد به اون نزدیک شد
چاقو ی تیزش رو زیر گردن دخترک گذاشت
دخترک خیلی خونسرد گفت: مشکلی داری میتونی بگی
مردک: گفت: دوست دارم دختری به زیبایی تو بکشم توی کلکسیون ام بذارم
دخترک کمی ترسید ولی با خونسردی تمام گفت: جرئتش رو نداری و بین پاهاب مرد زد و فرار کرد
هر ثانیه دور تر میشد مرد هم به او نزدیک تر میشد
مرد دختر را به چنگ خود اورد و بین دیوار و دست هاش بود راه فراری نداشت کاری نمیتونست بکنه جزئ تسلیم شدن یه چیز همراه داشت
اه هوف تفنگی که خریده بود
او هم تفنگ خود رابرداشت و روی سر مرد گذاشت
مرد خنده ای مرموز کرد و گفت: ای ای ای اخی
میخوای منو که قاتل تمام هستم بکشی
دخترک گفت نه همجین قصدی نداشتم فقط وقت کشی کردم و دوباره از زیر دست های مرد فرار کرد مرد باز هم به او نزدیک شد و اون رو گرفت
چاقو را روی. رون های دخترک میکشید
دخترک عکس العمل نداشت و فقط نگاه میکرد
مرد نمیدونست با چه کسی روبه رو هست
دختر قاتل و خوناشام ای که به هیچ کس رحم نمیکنه
هیچ حس خاصی نداشت
مرد خنده اش به اعصبانیت تبدیل شد و یر دخترک عربده ای کشید
و دخترک استفاده کرد و خون لذیذ و خوشمزه اون رو خورد 🩸🩸
مردی با چهره ای زخمی به اون نزدیک میشد
دخترک بلکه نترسیده بود خوشحال بود مرد به اون نزدیک شد
چاقو ی تیزش رو زیر گردن دخترک گذاشت
دخترک خیلی خونسرد گفت: مشکلی داری میتونی بگی
مردک: گفت: دوست دارم دختری به زیبایی تو بکشم توی کلکسیون ام بذارم
دخترک کمی ترسید ولی با خونسردی تمام گفت: جرئتش رو نداری و بین پاهاب مرد زد و فرار کرد
هر ثانیه دور تر میشد مرد هم به او نزدیک تر میشد
مرد دختر را به چنگ خود اورد و بین دیوار و دست هاش بود راه فراری نداشت کاری نمیتونست بکنه جزئ تسلیم شدن یه چیز همراه داشت
اه هوف تفنگی که خریده بود
او هم تفنگ خود رابرداشت و روی سر مرد گذاشت
مرد خنده ای مرموز کرد و گفت: ای ای ای اخی
میخوای منو که قاتل تمام هستم بکشی
دخترک گفت نه همجین قصدی نداشتم فقط وقت کشی کردم و دوباره از زیر دست های مرد فرار کرد مرد باز هم به او نزدیک شد و اون رو گرفت
چاقو را روی. رون های دخترک میکشید
دخترک عکس العمل نداشت و فقط نگاه میکرد
مرد نمیدونست با چه کسی روبه رو هست
دختر قاتل و خوناشام ای که به هیچ کس رحم نمیکنه
هیچ حس خاصی نداشت
مرد خنده اش به اعصبانیت تبدیل شد و یر دخترک عربده ای کشید
و دخترک استفاده کرد و خون لذیذ و خوشمزه اون رو خورد 🩸🩸
۸.۶k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.