پارت ۲۹
از زبان کوک:
هیچوقت دلم نمیخواست اینجوری باهاش رفتار کنم ولی تخصیر خودش بود میخواست منو ول کنه بره من بعد یونا با چن نفر دیگه رابطه داشتم ولی هیچکدوم و دوست نداشتم فقط یونا تو قلبم بود و خواهد بود برای همیشه صبحزود از عمارت زدم بیرون کار داشتم از فرانسه محموله فرستاده بودن برام باید میرفتم اونا رو چک کنم ولی الان دیگه کارم تمومه برگردم خونه حتما حالش خوب نیس الان برم پیشش ولی یه تنبیه براش لازم بود تا یاد بگیره از این فکرها به سرش نزنه بخواد منو ترک کنه برگشتم عمارت از خدمتکار پرسیدم گفت بالا تو اتاقه حالشم خوب نیس فورا از پله ها بالا رفتم در اتاقو باز کردم.....
+یونا عزیزم حال.......
_خفه شووووو عوضی (داد)
سرشو آورد بالا زیرچشاش قرمز بود و صورت اشکی چشمم به مارک هام که تو گردنش بود افتاد
اومد نزدیکم و با مشت های کوچولوش بهم میزد هی بهم فحش میداد دختره کیوت دستاشو گرفتم و بغلش کردم
+چرا نمیفهمی میگم دوستت دارم آخه واسه چی اینجوری میکنی
_دروغ میگی تو منو دوست نداری
+گفتم دارم (داد)
هیچوقت دلم نمیخواست اینجوری باهاش رفتار کنم ولی تخصیر خودش بود میخواست منو ول کنه بره من بعد یونا با چن نفر دیگه رابطه داشتم ولی هیچکدوم و دوست نداشتم فقط یونا تو قلبم بود و خواهد بود برای همیشه صبحزود از عمارت زدم بیرون کار داشتم از فرانسه محموله فرستاده بودن برام باید میرفتم اونا رو چک کنم ولی الان دیگه کارم تمومه برگردم خونه حتما حالش خوب نیس الان برم پیشش ولی یه تنبیه براش لازم بود تا یاد بگیره از این فکرها به سرش نزنه بخواد منو ترک کنه برگشتم عمارت از خدمتکار پرسیدم گفت بالا تو اتاقه حالشم خوب نیس فورا از پله ها بالا رفتم در اتاقو باز کردم.....
+یونا عزیزم حال.......
_خفه شووووو عوضی (داد)
سرشو آورد بالا زیرچشاش قرمز بود و صورت اشکی چشمم به مارک هام که تو گردنش بود افتاد
اومد نزدیکم و با مشت های کوچولوش بهم میزد هی بهم فحش میداد دختره کیوت دستاشو گرفتم و بغلش کردم
+چرا نمیفهمی میگم دوستت دارم آخه واسه چی اینجوری میکنی
_دروغ میگی تو منو دوست نداری
+گفتم دارم (داد)
۴۴.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.