پارت ۵۶
از چادر خارج شدن؛ سایرن ها مشغول سرهم کردن چادر ها و وایورن ها مشغول آوردن وسایل و یه سری هم این وسط درحال درست کردن آتیش بودن؛ استاد لوعیس درحالی که به یه دانش آموز سایرن تذکر داد پیرهنشو صاف کنه پوفی کشید و دستشو بالا آورد و گفت: دانش آموزا ! امیدوارم این اردو بهتون خوش بگذره ؛ ولی قبلش چند چیز قابل ذکره که استاد فنگ زحمتشو میکشه.
و بعد به استاد فنگ که خیلی برای صحبت مشتاق بود اشاره کرد که با لهجه ی چینیش شروع به صحبت کرد: خب دانش آموزان عزیز!....اهم..اهم.... قوانین رو بهتون میگم: این اردو ۳ روز طول میکشه... بنابراین بعد از ساعت ۹ کسی نباید بیرون چادرش باشه... بعد از شب پسرا حق ندارن دختر به چادرشون بیارن و برعکس... بدون اطلاع اساتید جایی نمیرید و اساتید باید اطلاع داشته باشن؛...هرگونه درگیری کسر نمره از گروهتون محسوب میشه!....با تشکر.
جیمی درحالی که وزنش رو روی یه پا انداخته بود نگاه سریعی به ایان انداخت و گفت: اِ...فک نکنم راجب ما صدق کنه...اونجوری نگام نکن تو شبگردی نه من...
و بعد به استاد فنگ که خیلی برای صحبت مشتاق بود اشاره کرد که با لهجه ی چینیش شروع به صحبت کرد: خب دانش آموزان عزیز!....اهم..اهم.... قوانین رو بهتون میگم: این اردو ۳ روز طول میکشه... بنابراین بعد از ساعت ۹ کسی نباید بیرون چادرش باشه... بعد از شب پسرا حق ندارن دختر به چادرشون بیارن و برعکس... بدون اطلاع اساتید جایی نمیرید و اساتید باید اطلاع داشته باشن؛...هرگونه درگیری کسر نمره از گروهتون محسوب میشه!....با تشکر.
جیمی درحالی که وزنش رو روی یه پا انداخته بود نگاه سریعی به ایان انداخت و گفت: اِ...فک نکنم راجب ما صدق کنه...اونجوری نگام نکن تو شبگردی نه من...
۵.۸k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.