درگیرِ مافیاها
پارت ۸
از زبان تهیونگ:
ا/ت اینجا چیکار میکنه ؟ چه ارتباطی با این خونه داره؟ نکنه دختر جونگ هیونه ؟ خدای من چیکار باید بکنم ؟
جونگکوک: چی شد تهیونگ؟ چی دیدی اینجوری کپ کردی؟
تهیونگ: هیچی ؛ اینجا بودنمون بی فایدس بریم باید یه راه دیگه پیدا کنیم
جونگکوک: باشه
جونگکوک ماشین رو روشن کرد رفتیم خونه تو راه داشتم فک میکردم به اینکه چقدر قضیه پیچیده میشه اگه کار اشتباهی بکنم ؛ نمیدونم حسی که به ا/ت پیدا کردم چیه ولی اینو میدونم که اگه دختر جونگ هیون باشه نباید بزارم بلایی سر پدرش بیاد ...
خونه که رسیدیم رفتیم پیش عمو ایل سوک که توی بالکن نشسته بود :
ایل سوک: خب پسرا چی شد چیکار کردین؟
جونگکوک: فایده ای نداشت کارمون تهیونگم که یه دفعه گفت برگردیم نمیدونم چه برنامه ای داره .
از زبان ایل سوک: به تهیونگ نگاه کردم منتظر بودم برای کارش جوابی داشته باشه ولی اون عمیقا رفته بود تو فکر و به یه نقطه خیره شده بود یه دفعه برگشت سمت من و گفت : عمو مگه نگفتین جونگ هیون دوست قدیمیتونه ؟ پس چطور نقطه ضعفی ازش تو ذهنتون نیس؟ راستی اون بچه داره ؟
ایل سوک: نفهمیدم چرا تهیونگ این سوالاتو میپرسه ولی بهش جواب دادم و گفتم : دوست من بود اما قضیه مال خیلی سال پیشه با اینکه صمیمی بودیم ولی هیچوقت چیز خاصی ازش ندیدم اون شدیدا محافظه کار بود ؛ بچم داشت اون موقع یه دختر بچه داشت الانو نمیدونم
از زبان تهیونگ: همینکه گفت یه دختر داشت دنیا رو سرم خراب شد من چجوری کارمونو راه بندازم بدون اینکه ا/ت رو اذیت کنم؟ اون با من درد دل کرد و گفته بود که برای پدرش خیلی باارزشه پس نقطه ضعف جونگ هیون دخترشه ولی چیکار کنم که فک نکنه با برنامه قبلی رفتم پیشش؟ چیکار کنم که از حرفاش سوء استفاده نکنم؟
از رو مبل بلند شدم و گفتم : عمو شما به من اعتماد دارین ؟
ایل سوک: معلومه که دارم تو پسرمی
تهیونگ: پس چند روزیم به من مهلت بدین و هیچکدومتون هیچ کاری نکنین تا بهتون خبر بدم .
جونگکوک: الان میخوای جایی بری ؟
تهیونگ:میرم عمارت خارج شهر اونم تنهایی ؛ توام همینجا پیش عمو بمون
سریع رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم خارج شهر هنوز ساعت ۱۱ صبحه باید دوباره ا/ت رو ببینم حدودا ساعت ۴بعدازظهر عادت داره بیاد رودخونه...
از زبان تهیونگ:
ا/ت اینجا چیکار میکنه ؟ چه ارتباطی با این خونه داره؟ نکنه دختر جونگ هیونه ؟ خدای من چیکار باید بکنم ؟
جونگکوک: چی شد تهیونگ؟ چی دیدی اینجوری کپ کردی؟
تهیونگ: هیچی ؛ اینجا بودنمون بی فایدس بریم باید یه راه دیگه پیدا کنیم
جونگکوک: باشه
جونگکوک ماشین رو روشن کرد رفتیم خونه تو راه داشتم فک میکردم به اینکه چقدر قضیه پیچیده میشه اگه کار اشتباهی بکنم ؛ نمیدونم حسی که به ا/ت پیدا کردم چیه ولی اینو میدونم که اگه دختر جونگ هیون باشه نباید بزارم بلایی سر پدرش بیاد ...
خونه که رسیدیم رفتیم پیش عمو ایل سوک که توی بالکن نشسته بود :
ایل سوک: خب پسرا چی شد چیکار کردین؟
جونگکوک: فایده ای نداشت کارمون تهیونگم که یه دفعه گفت برگردیم نمیدونم چه برنامه ای داره .
از زبان ایل سوک: به تهیونگ نگاه کردم منتظر بودم برای کارش جوابی داشته باشه ولی اون عمیقا رفته بود تو فکر و به یه نقطه خیره شده بود یه دفعه برگشت سمت من و گفت : عمو مگه نگفتین جونگ هیون دوست قدیمیتونه ؟ پس چطور نقطه ضعفی ازش تو ذهنتون نیس؟ راستی اون بچه داره ؟
ایل سوک: نفهمیدم چرا تهیونگ این سوالاتو میپرسه ولی بهش جواب دادم و گفتم : دوست من بود اما قضیه مال خیلی سال پیشه با اینکه صمیمی بودیم ولی هیچوقت چیز خاصی ازش ندیدم اون شدیدا محافظه کار بود ؛ بچم داشت اون موقع یه دختر بچه داشت الانو نمیدونم
از زبان تهیونگ: همینکه گفت یه دختر داشت دنیا رو سرم خراب شد من چجوری کارمونو راه بندازم بدون اینکه ا/ت رو اذیت کنم؟ اون با من درد دل کرد و گفته بود که برای پدرش خیلی باارزشه پس نقطه ضعف جونگ هیون دخترشه ولی چیکار کنم که فک نکنه با برنامه قبلی رفتم پیشش؟ چیکار کنم که از حرفاش سوء استفاده نکنم؟
از رو مبل بلند شدم و گفتم : عمو شما به من اعتماد دارین ؟
ایل سوک: معلومه که دارم تو پسرمی
تهیونگ: پس چند روزیم به من مهلت بدین و هیچکدومتون هیچ کاری نکنین تا بهتون خبر بدم .
جونگکوک: الان میخوای جایی بری ؟
تهیونگ:میرم عمارت خارج شهر اونم تنهایی ؛ توام همینجا پیش عمو بمون
سریع رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم خارج شهر هنوز ساعت ۱۱ صبحه باید دوباره ا/ت رو ببینم حدودا ساعت ۴بعدازظهر عادت داره بیاد رودخونه...
۲۲.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.