نفس زندگی پارت ۹

یکم که گذشت جولیا و توماس به خودشون امدن واز بغل هم جداشدن و سرخ شدن فهمیدن که کار آنیا و دامیان وقتی که رفتن بیرون سر آنیا و دامیان داد زدن
جولیا و توماس: اخه چرا با ما اون کارو کردید
قیافه ی آنیا و دامیان : 😵😵😵
قیافه ی توماس و جولیا : 😡😡🤬🤬
(راوی : اون موقع دیگه دامیان و آنیا نداشتیم دو عدد مرده داشتیم )
دامیان میخنده و
دامیان: اخه انقدر ناز خوابیدین که میشد‌بغل هم گذاشتون
آنیا : اره حق با دامیان انقدر گوگولی و کیوت بودین که نگو (خندیدن)
جولیا : 😳😳🍅🍒 (راوی : تا جولیا تبدیل به میوه ی خاصی نشده بهتره فرار کنیم)
دامیان از خنده دیگه یادش میره که بدنش کبود بوده
و آنیا هم از خند دیگه یادش میره دامیان چه دردی داشت دیروز ( راوی: خنده آنیا و دامیان رو تو اسلاید دوم هست )
استاد هندرسون : خب بچه ها همگی اینجا جمع شن
خب بچه ها قراره شما ها درمورد درخت های ساکورا و گیاهان دارویی و خواص گیاهان و گل های شب بو
اطلاعات جمع کنید
هر گروهی که بینظیر بود یک استلا میگیره
دامیان خب بچه ها بزارید تقسیم کارها کنیم
آنیا تو درباره گیاهان دارویی بنویس
جولیا تو درباره خواص گیاهان بنویس
توماس تو درباره گل های شب بو بنویس
منم که درباره درخت ساکورا مینویسم

بعد از تقسیم کارها هرکی سر کار خودش رفت
جولیا : آنیا تو هر گیاهی که مینویسی به من بگو که خواص اون گیاه هم بنویسم
آنیا : باشه


تاپارت منتظرم باشید ..........عاشقتونم