𝙿𝚊𝚛𝚝 🪶²⁰
𝒪𝓋ℯ𝓇 𝓉𝒽ℯ 𝒽ℴ𝓇𝒾𝓏ℴ𝓃 💫
راوی: یونگی خنده لثه ای زد و پیشونی ا/تو بوسید و بغلش کرد و به سمت حموم برد تا شاید آب گرم حموم کمی حالشو جا بیاره....
◆◇◇◇◇◇◇◆
"۱ هفته بعد"
راوی: یک هفته گذشت و ا/ت و یونگی فقط با هوسوک و جیمین در ارتباط بودن و کسی ازشون خبری نداشت...
همینطورم ا/ت شمارشو عوض کرد تا از دست کیم و آدماش راحت باشه...
ا/ت ویو: از بعد ناهار به بعد یونگی خوابیده و من حوصلم خیلی سر رفته.... ، گوشیمو برداشتم و دیدم که هوسوک بهم پیام داده
"مکالمه ا/ت و هوسوک"
هوسوک: سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت: سلام ، من خوبم تو خوبی؟
هوسوک: خوبم....ا/ت میشه آدرس جایی که هستی رو بگی
ا/ت: هوسوک شی...چیزی شده؟
هوسوک: نه چطور؟
ا/ت: تو واقعا نمیدونی من و یونگی کجاییم؟
هوسوک: چرا میدونم....ولی جیمین خونه نیست میخواستم بیام پیشتون اما آدرسو یادم نیست میشه برام بفرستی
ا/ت: خب....باشه
هوسوک: ممنونم
ا/ت: "آدرسو فرستاد" ، منتظرتم
هوسوک: فعلا
ا/ت ویو: یکم رفتار هوسوک عجیب بود ، ته دلم شور میزنه که اتفاقی براشون افتاده باشه
دوباره گوشیمو برداشتم و بهش پیام دادم...
ا/ت: هوسوکا میشه بهم یه زنگ بزنی؟
پیاممو سین زد اما جواب نداد
ا/ت: میشه جوابمو بدی
دوباره سین زد اما جواب نداد.....خودم بهش زنگ زدم اما
"مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید"
دلشورم بیشتر شد حالا فهمیدم که حتما یه اتفاقی براشون افتاده...
سریع پیش یونگی رفتم و با گریه صداش کردم..
ا/ت: یونگی...یونگی
از خواب پرید و گیج و منگ نگاهم کرد ، ولی سریع به خودش اومد و دستامو گرفت
یونگی: چی شده....چرا داری گریه میکنی؟
ا/ت: یونگی من فک میکنم یه اتفاقی برای هوسوک و جیمین افتاده
یونگی: چی شده
ا/ت: اگه بلایی سرشون بیاد چی؟ (گریه)
یونگی: ا/ت آروم باش.... بهم بگو چی شده خب؟
ا/ت: هوسوک بهم پیام داده بود که میخواد بیاد پیشمون بهش گفتم اوکیه بیا منتظرتم ولی بعدش اون گفت آدرس بده ، ازش پرسیدم مگه آدرسو نداری گفت جیمین خونه نیست منم بلد نیستم خلاصه براش فرستادم... ولی بعدش رفتارش برام مشکوک بود دوباره بهش پیام دادم گفتم بهم زنگ بزنه ، پیاممو سین زد ولی جواب نداد دوباره بهش گفتم ، ولی بارم سین زد حواب نداد تا اینکه خودم بهش زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود (گریه)
یونگی: چرا بهش آدرسو دادی ا/ت تو که میدونستی هوسوک آدرسو داره
ا/ت: من فک کردم یادش رفته .... یونگی من معذرت میخوام نمیخواستم که این طور شه
یونگی: نگران نباش ، باهم درستش میکنیم نمیزارم اتفاقی برای تو و نه جیمین و هوسوک بیوفته خب؟
ا/ت: اوهوم
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
راوی: یونگی خنده لثه ای زد و پیشونی ا/تو بوسید و بغلش کرد و به سمت حموم برد تا شاید آب گرم حموم کمی حالشو جا بیاره....
◆◇◇◇◇◇◇◆
"۱ هفته بعد"
راوی: یک هفته گذشت و ا/ت و یونگی فقط با هوسوک و جیمین در ارتباط بودن و کسی ازشون خبری نداشت...
همینطورم ا/ت شمارشو عوض کرد تا از دست کیم و آدماش راحت باشه...
ا/ت ویو: از بعد ناهار به بعد یونگی خوابیده و من حوصلم خیلی سر رفته.... ، گوشیمو برداشتم و دیدم که هوسوک بهم پیام داده
"مکالمه ا/ت و هوسوک"
هوسوک: سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت: سلام ، من خوبم تو خوبی؟
هوسوک: خوبم....ا/ت میشه آدرس جایی که هستی رو بگی
ا/ت: هوسوک شی...چیزی شده؟
هوسوک: نه چطور؟
ا/ت: تو واقعا نمیدونی من و یونگی کجاییم؟
هوسوک: چرا میدونم....ولی جیمین خونه نیست میخواستم بیام پیشتون اما آدرسو یادم نیست میشه برام بفرستی
ا/ت: خب....باشه
هوسوک: ممنونم
ا/ت: "آدرسو فرستاد" ، منتظرتم
هوسوک: فعلا
ا/ت ویو: یکم رفتار هوسوک عجیب بود ، ته دلم شور میزنه که اتفاقی براشون افتاده باشه
دوباره گوشیمو برداشتم و بهش پیام دادم...
ا/ت: هوسوکا میشه بهم یه زنگ بزنی؟
پیاممو سین زد اما جواب نداد
ا/ت: میشه جوابمو بدی
دوباره سین زد اما جواب نداد.....خودم بهش زنگ زدم اما
"مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید"
دلشورم بیشتر شد حالا فهمیدم که حتما یه اتفاقی براشون افتاده...
سریع پیش یونگی رفتم و با گریه صداش کردم..
ا/ت: یونگی...یونگی
از خواب پرید و گیج و منگ نگاهم کرد ، ولی سریع به خودش اومد و دستامو گرفت
یونگی: چی شده....چرا داری گریه میکنی؟
ا/ت: یونگی من فک میکنم یه اتفاقی برای هوسوک و جیمین افتاده
یونگی: چی شده
ا/ت: اگه بلایی سرشون بیاد چی؟ (گریه)
یونگی: ا/ت آروم باش.... بهم بگو چی شده خب؟
ا/ت: هوسوک بهم پیام داده بود که میخواد بیاد پیشمون بهش گفتم اوکیه بیا منتظرتم ولی بعدش اون گفت آدرس بده ، ازش پرسیدم مگه آدرسو نداری گفت جیمین خونه نیست منم بلد نیستم خلاصه براش فرستادم... ولی بعدش رفتارش برام مشکوک بود دوباره بهش پیام دادم گفتم بهم زنگ بزنه ، پیاممو سین زد ولی جواب نداد دوباره بهش گفتم ، ولی بارم سین زد حواب نداد تا اینکه خودم بهش زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود (گریه)
یونگی: چرا بهش آدرسو دادی ا/ت تو که میدونستی هوسوک آدرسو داره
ا/ت: من فک کردم یادش رفته .... یونگی من معذرت میخوام نمیخواستم که این طور شه
یونگی: نگران نباش ، باهم درستش میکنیم نمیزارم اتفاقی برای تو و نه جیمین و هوسوک بیوفته خب؟
ا/ت: اوهوم
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
۲۳.۱k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.