happy days
-اونارو بده من تو نمیتونی
-میتونم عهه برو تو
با اخمش لرزی به شونه هاش اومد ولی کم نیاورد,پیش خودش فکر کرده بود خیلی قدرت داره؟؟
جلوتر ازش رفت و با ذوق همشونو دونه دونه برد ولی با حالت شکه لینو وقتی به لباساش نگاه کرد نتونست جیغ نکشه
سریع دستشو جلو دهنش گرفت و وسایلارو برد و به سمت دستشویی دوید
پشت سرش لینو هم رفت و دم در دست به سینه وایساد
-مرتیکه توم خاکی شدی
لینو فرمشو در اورد با یه تیشرت لش جلوی هیون وایساد,شاید همون لحظه دل هیون براش رفت؟
حواسش پرتش شده بود و اصلا متوجه اطرافشون نبود که یکی از اونجا بیرون اومد و با اخم به هردوشون نگاه کرد و رفت
لباساشو تمیز کرد و همراهش به اتاق تمرینشون رفت
اون دوتا نماینده بودن و همیشه اخر سر میرسیدن و مجبور بودن هم تیم شن
وقتی توپ خودشونو پیدا کردن با ذوق شروع به بازی کردن و اونجا اولین باری بود که هیون خنده ی لینو رو دید و دیگه نتونست نگاهشو ازش برداره تا وقتی که یه توپ محکم خورد به پاش
وکسی نبود جز احمقی که روی لینو کراش بود
-اخخخخخخخ
از درد پاش روی زمین افتاد و تمام تلاششو کرد تا جلوی اشکاشو بگیره
-واقعا متاسفم انتظار نداشتم بخوره بهت
-باشه...اشکال نداره
با کمک لینو بلند شد و سعی کرد خودشو تا پیش دوستاش برسونه که با مخ رفت تو زمین
صدای خندیدنای یکی بالا سرش خیلی رومخ بود و پیش خودش فکر میکرد هرکی باشه تا یه کتک نخوره ازش ولش نمیکنه بره ولی با دیدنش تمام ذهنش خالی شد
-لینو...؟
بدون توجه بهش فقط داشت میخندید و اصلا متوجه اشکی شدن چشمای فرد جلوییش نبود که بعد کمی وقتی نفسی تازه گرفت برگشت سمتش که دستشو بگیره و بلندش کنه ولی اون؟؟
-هیی لعنت بهش کجا رفت؟ هی هانی تو اون احمقو ندیدی؟همین الان اینجا بود
-هیونجین؟ فکر کنم رفت تو کلاس
به محض شنیدن حرفش بدو بدو از پله ها بالا رفت و قبل اینکه از اون طبقه خارج شه با صدای بلند تشکری کرد
-هی هیونجینننن؟؟؟
با دادش درو باز کرد و هیونجینی رو دید که سر جای اون..تو بغل دوستش گریه میکرد و داشت یچیزای نامفهومی میگفت که فقط اسم خودشو از بینشون تشخیص میداد که با اشاره بنگ چان هیونگش بی سر و صدا از کلاس خارج شد و همونجا پشت در نشست و ...
-میتونم عهه برو تو
با اخمش لرزی به شونه هاش اومد ولی کم نیاورد,پیش خودش فکر کرده بود خیلی قدرت داره؟؟
جلوتر ازش رفت و با ذوق همشونو دونه دونه برد ولی با حالت شکه لینو وقتی به لباساش نگاه کرد نتونست جیغ نکشه
سریع دستشو جلو دهنش گرفت و وسایلارو برد و به سمت دستشویی دوید
پشت سرش لینو هم رفت و دم در دست به سینه وایساد
-مرتیکه توم خاکی شدی
لینو فرمشو در اورد با یه تیشرت لش جلوی هیون وایساد,شاید همون لحظه دل هیون براش رفت؟
حواسش پرتش شده بود و اصلا متوجه اطرافشون نبود که یکی از اونجا بیرون اومد و با اخم به هردوشون نگاه کرد و رفت
لباساشو تمیز کرد و همراهش به اتاق تمرینشون رفت
اون دوتا نماینده بودن و همیشه اخر سر میرسیدن و مجبور بودن هم تیم شن
وقتی توپ خودشونو پیدا کردن با ذوق شروع به بازی کردن و اونجا اولین باری بود که هیون خنده ی لینو رو دید و دیگه نتونست نگاهشو ازش برداره تا وقتی که یه توپ محکم خورد به پاش
وکسی نبود جز احمقی که روی لینو کراش بود
-اخخخخخخخ
از درد پاش روی زمین افتاد و تمام تلاششو کرد تا جلوی اشکاشو بگیره
-واقعا متاسفم انتظار نداشتم بخوره بهت
-باشه...اشکال نداره
با کمک لینو بلند شد و سعی کرد خودشو تا پیش دوستاش برسونه که با مخ رفت تو زمین
صدای خندیدنای یکی بالا سرش خیلی رومخ بود و پیش خودش فکر میکرد هرکی باشه تا یه کتک نخوره ازش ولش نمیکنه بره ولی با دیدنش تمام ذهنش خالی شد
-لینو...؟
بدون توجه بهش فقط داشت میخندید و اصلا متوجه اشکی شدن چشمای فرد جلوییش نبود که بعد کمی وقتی نفسی تازه گرفت برگشت سمتش که دستشو بگیره و بلندش کنه ولی اون؟؟
-هیی لعنت بهش کجا رفت؟ هی هانی تو اون احمقو ندیدی؟همین الان اینجا بود
-هیونجین؟ فکر کنم رفت تو کلاس
به محض شنیدن حرفش بدو بدو از پله ها بالا رفت و قبل اینکه از اون طبقه خارج شه با صدای بلند تشکری کرد
-هی هیونجینننن؟؟؟
با دادش درو باز کرد و هیونجینی رو دید که سر جای اون..تو بغل دوستش گریه میکرد و داشت یچیزای نامفهومی میگفت که فقط اسم خودشو از بینشون تشخیص میداد که با اشاره بنگ چان هیونگش بی سر و صدا از کلاس خارج شد و همونجا پشت در نشست و ...
۷.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.