(پارت 52) .I wish I never saw it
خدمتکار: سلام اقا
سرمو به معنی سلام تکون دادم هرکدوم از خدمتکارا مثل همیشه مشغول کارشون بودن
عمارت هر روز گرد گیری میشه خوشم نمیاد از گرد غوبار از وقتی ت ا حامله شد شبا موقعی که خودم باشم اتاق رو تمیز میکنن هیچ وقت نذاشتم خودشون تنها برن تو اتاقم چه برسه به تمیز کاری
ت ا داشت صبحونه میخورد وقتی منو دید برق تحسین تو چشماش دیدم نشستم رو صندلی مشغول خوردن شدم صبحونم تموم شد بلند شدم رو به ت ا کردم
جیمین: من دارم میرم شب زود بر میگردم سرد خشک
ت ا انگار همچین برخوردیرو انتظار نداشت با سستی جواب داد
ت ا: موظب خودت باش
چیزی نگفتم رفتم بیرون به بادیگاردا علامت دادم بیان......
ت ا
بعد صبحونه رفتم سمت یخچال درشو باز کردم ولی هیچ بستنی توش نبود نتلا هم اخرش بود با نبود بستنی انگار غم بزرگی گرفتم رفتم سمت تلفون شماره جیمین گرفتم بعد دوتا بوق برداشت
جیمین: جانم؟ چیزی شده؟حالت خوبه؟
ت ا: اهوم
جیمین: ت ا... چرا ناراحتی؟بچه حالش خوبه؟
ت ا: با لهن لوسی گفتم حال هردومون خوبه فقط... بستنی تموم شده... نوتلا هم ته کشیدن
صدای خندشو شنیدم
جیمین:با رگه های خنده... ای پدرسوخته به خاطره نوتلا غم برک گرفتی فکر کردم چیشده... شب دارم میام برات میگیرم
از حرفش خندم گرفت
جیمین: من دیگه برم
ت ا: باش... مراقب خودت باش
لایک
کامنت
سرمو به معنی سلام تکون دادم هرکدوم از خدمتکارا مثل همیشه مشغول کارشون بودن
عمارت هر روز گرد گیری میشه خوشم نمیاد از گرد غوبار از وقتی ت ا حامله شد شبا موقعی که خودم باشم اتاق رو تمیز میکنن هیچ وقت نذاشتم خودشون تنها برن تو اتاقم چه برسه به تمیز کاری
ت ا داشت صبحونه میخورد وقتی منو دید برق تحسین تو چشماش دیدم نشستم رو صندلی مشغول خوردن شدم صبحونم تموم شد بلند شدم رو به ت ا کردم
جیمین: من دارم میرم شب زود بر میگردم سرد خشک
ت ا انگار همچین برخوردیرو انتظار نداشت با سستی جواب داد
ت ا: موظب خودت باش
چیزی نگفتم رفتم بیرون به بادیگاردا علامت دادم بیان......
ت ا
بعد صبحونه رفتم سمت یخچال درشو باز کردم ولی هیچ بستنی توش نبود نتلا هم اخرش بود با نبود بستنی انگار غم بزرگی گرفتم رفتم سمت تلفون شماره جیمین گرفتم بعد دوتا بوق برداشت
جیمین: جانم؟ چیزی شده؟حالت خوبه؟
ت ا: اهوم
جیمین: ت ا... چرا ناراحتی؟بچه حالش خوبه؟
ت ا: با لهن لوسی گفتم حال هردومون خوبه فقط... بستنی تموم شده... نوتلا هم ته کشیدن
صدای خندشو شنیدم
جیمین:با رگه های خنده... ای پدرسوخته به خاطره نوتلا غم برک گرفتی فکر کردم چیشده... شب دارم میام برات میگیرم
از حرفش خندم گرفت
جیمین: من دیگه برم
ت ا: باش... مراقب خودت باش
لایک
کامنت
۱۴۹.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.