خلافکار قسمت ۴:
مرد تعجب کرد و دست از پانسمانت کشید تخت خونی شده بود
مرد داد زد:سه ریون!
سه ریون خدمتکار اون عمارت بود دختر جوانی بود با عجله و ترس اومد
مرد:سه ریون دخترو پانسمان کن نذار فرار کنه
مرد رفت سه ریون پانسمانت کرد که اون هم اون تتو رو ندید اما کارش رو انجام داد کمی بعد از اتاق بیرون رفت مرد داشت انتهای راهرو پشت پنجره های بزرگ عمارت باران رو تماشا میکرد که سه ریون اومد
سه ریون:ارباب جوان،اون دختر یوری نیست
مرد:اون تتو ای که داشته احتمالا تتو رو لیزر کرده تا از بین بره ولی مطمئنم اون یوری بود
ناگهان پسری هم اومد و گفت:درسته اون یوری نیست!
مرد برگشت و پسر گفت:چهره ی اون دختر اصلا به یوری شبیه نیست،یوری مرده!
مرد شوکه شد گفت:چی؟جونگ کوک و یونگی کجان؟
پسر:الان دیگه میرسن!
مرد رفت پسر بارون رو تماشا میکرد که سه ریون گفت:واقعا یوری مرده؟
پسر:چی شد؟نکنه نقشه فرار هم تو بهش دادی؟من ک.ش.ت.م.ش
سه ریون ترسید و زبونش بند اومد پسر نیش خندی زد رفت،مرد اومد توی اتاق و موهات رو کنار زد دید چهره ات شبیه اون دختر نیست بدجوری شوک بهش وارد شد
مرد:به خشکی شانس!
مرد بلندت کرد و بردت توی اتاق زیر زمین همونجایی که دختره بیچاره اونجا بوده گذاشتت روی صندلی و دستات رو بست و رفت،کمی بعد بهوش اومدی ساعت ۱۲ بود مرد گوشه ای ایستاده بود پسر هم کنار در تو تار میدیدی که دیدت صاف شد و اونارو دیدی با دیدن چهره مرد به یاد آوردی و نگاهی به اون یکی پسره کردی ترسیدی
گفتی:شماها کی هستید؟
یهو در باز شد کوک با خنده اومد داخل که تورو دید
کوک:عههه دوست دختر یونگی هم که اینجاست
مرد:تاحالا کجا بودی؟
کوک:توی شرکت!
مرد:جئون جونگ کوک پرسیدم کجا بودی؟
کوک:خب،بار
مرد هم سرشو به نشونه ی از دست تو تکون داد و گفت:خیله خب حالا شوگا کجاست؟
کوک:داره میاد!
گفتی:شماها کی هستید تو اینجا چیکار میکنی همدست اینایی؟
یهو یونگی با عجله دوید داخل دستش هم پالتوی تو بود دیدت خیالش راحت شد بعد رو به مرد گفت:این کار چه معنی داره؟کار تو بود مگه نه؟
مرد:شوکا من رئیستم آره خبر نداشتم اون یوری نیست اما....
یونگی:اما چی؟
مرد:اون دیگه نمیتونه از اینجا بره یوری مرده پلیس هم دنبال م.ج.ر.م میگرده اگر این دختر بره هر لحظه ممکنه لو بریم
گفتی:مین یونگی اسم تو شوگاست؟رییس؟شما واقعا کی هستید؟
کوک:الان جدا میشی ازش؟
گفتی:نه خیرم من دوست دخترش نیستم،حرف بزنید دیگه من اینجا چیکار میکنم شما ها کی هستید ازم چی میخواید؟
پسر:ما بی تی اس هستیم!تورو اشتباه بجای دختری به اسم یوری گرفتیم و حالا هم نمیتونی بری چون گیر مافیا افتادی خانم کوچولو
با گریه گفتی:ولم کنید من میخوام برم خونه خواهش میکنم!
از شوک از حال رفتی
کوک:دختره قش کرد چیکار کنیم؟
مرد داد زد:سه ریون!
سه ریون خدمتکار اون عمارت بود دختر جوانی بود با عجله و ترس اومد
مرد:سه ریون دخترو پانسمان کن نذار فرار کنه
مرد رفت سه ریون پانسمانت کرد که اون هم اون تتو رو ندید اما کارش رو انجام داد کمی بعد از اتاق بیرون رفت مرد داشت انتهای راهرو پشت پنجره های بزرگ عمارت باران رو تماشا میکرد که سه ریون اومد
سه ریون:ارباب جوان،اون دختر یوری نیست
مرد:اون تتو ای که داشته احتمالا تتو رو لیزر کرده تا از بین بره ولی مطمئنم اون یوری بود
ناگهان پسری هم اومد و گفت:درسته اون یوری نیست!
مرد برگشت و پسر گفت:چهره ی اون دختر اصلا به یوری شبیه نیست،یوری مرده!
مرد شوکه شد گفت:چی؟جونگ کوک و یونگی کجان؟
پسر:الان دیگه میرسن!
مرد رفت پسر بارون رو تماشا میکرد که سه ریون گفت:واقعا یوری مرده؟
پسر:چی شد؟نکنه نقشه فرار هم تو بهش دادی؟من ک.ش.ت.م.ش
سه ریون ترسید و زبونش بند اومد پسر نیش خندی زد رفت،مرد اومد توی اتاق و موهات رو کنار زد دید چهره ات شبیه اون دختر نیست بدجوری شوک بهش وارد شد
مرد:به خشکی شانس!
مرد بلندت کرد و بردت توی اتاق زیر زمین همونجایی که دختره بیچاره اونجا بوده گذاشتت روی صندلی و دستات رو بست و رفت،کمی بعد بهوش اومدی ساعت ۱۲ بود مرد گوشه ای ایستاده بود پسر هم کنار در تو تار میدیدی که دیدت صاف شد و اونارو دیدی با دیدن چهره مرد به یاد آوردی و نگاهی به اون یکی پسره کردی ترسیدی
گفتی:شماها کی هستید؟
یهو در باز شد کوک با خنده اومد داخل که تورو دید
کوک:عههه دوست دختر یونگی هم که اینجاست
مرد:تاحالا کجا بودی؟
کوک:توی شرکت!
مرد:جئون جونگ کوک پرسیدم کجا بودی؟
کوک:خب،بار
مرد هم سرشو به نشونه ی از دست تو تکون داد و گفت:خیله خب حالا شوگا کجاست؟
کوک:داره میاد!
گفتی:شماها کی هستید تو اینجا چیکار میکنی همدست اینایی؟
یهو یونگی با عجله دوید داخل دستش هم پالتوی تو بود دیدت خیالش راحت شد بعد رو به مرد گفت:این کار چه معنی داره؟کار تو بود مگه نه؟
مرد:شوکا من رئیستم آره خبر نداشتم اون یوری نیست اما....
یونگی:اما چی؟
مرد:اون دیگه نمیتونه از اینجا بره یوری مرده پلیس هم دنبال م.ج.ر.م میگرده اگر این دختر بره هر لحظه ممکنه لو بریم
گفتی:مین یونگی اسم تو شوگاست؟رییس؟شما واقعا کی هستید؟
کوک:الان جدا میشی ازش؟
گفتی:نه خیرم من دوست دخترش نیستم،حرف بزنید دیگه من اینجا چیکار میکنم شما ها کی هستید ازم چی میخواید؟
پسر:ما بی تی اس هستیم!تورو اشتباه بجای دختری به اسم یوری گرفتیم و حالا هم نمیتونی بری چون گیر مافیا افتادی خانم کوچولو
با گریه گفتی:ولم کنید من میخوام برم خونه خواهش میکنم!
از شوک از حال رفتی
کوک:دختره قش کرد چیکار کنیم؟
۴.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.