فصل ۲ وم پارت ۱
هم مثل پسرم میمونه
ا/ت : مامان تو که پسر نداری چطوری تهیونگ مثل پسرت میمونه
م: خوب جای پسر نبودمه😊
ا/ت :اوه قشنگ فهمیدم ممنون 😬
تهیونگ اونجا موند و ما شام خوردیم و ...
اگه بخوام توضیح بدم خیلی طول میکشه
《 مامان ات مینویسم ●. ات مینویسم □ و تهیونگ رو مینویسم ○ اوک بریم 》
●: تهیونگ جان شما تو اتاقم ا/ت بخواب .
《بچه ها خونه ات اینا دو تا اتاق بیشتر نداره یکی واسه خود ات و یکی واسه مامان باباش 》
○ : ام باشه ممنونم خانم جانگ هو .
□: تهیونگ همین الان بگم تو پاین
میخوابی.
بعد بدو میره تو اتاق میخوابه رو تخت .
و کل تخت رو محاصره میکنه .
○ : اه مگه بزارم رفت دنبال ات و پاشو کشید انداختم از روی تخت پاین .
□ : اه تهیونگ قبول نیست تو خیلی لوسی من اول رفتم . اوفففف
○ نمیشه دیگه من پسرم و باید بالا بخوابم .
ههههه
ت/ت
رفت به سمت تهیونگ که تهیونگ رو بکشه تا بیفته پاین که یهووو...
که یهو افتاد روش و همون موقع مامانم وارد اتاق شد ...
و با صحنه ای که دید چشاش دوتا که هیچی چهار تا شد 😑😬🤭
خیلی صحنه بدی بود از نظر من
مامانم یک لبخند شیطانی زد و سریع رفت بیرون
من سریع از روی تهیونگ بلند شدم
و گفتم
ببین ،من این طرف تخت میخوابم تو هم اون طرف
و دیگه همین ...
و راستی بینمون بالشت میزاریم که شب نیای مثل ایندفعه منو بقل کنی اُسکل خان
ته ته: ه فکر کردی من خیلی ازت خوشم میاد که بخوام بقلت کنم انتر خانم ...
اون دفعه هم از عمد نبود
من: خوب حالا بابا برو اینور میخوام
بخوابم حال حوصلشو ندارم
ته ته: باشه
شب خوابیدیم با دنگ و فنگ میگید چرا؟؟ چون تهیونگ خان تو خواب حرف میزد و منم هی از خواب میپریدم...
تو خواب به یکی داشت فحش میداد فقط نمیدونم کی؟؟؟
فردا شد و من بیدار شدم زود تر
رفتم صبحانه خوردم و رفتم تو
ا/ت : مامان تو که پسر نداری چطوری تهیونگ مثل پسرت میمونه
م: خوب جای پسر نبودمه😊
ا/ت :اوه قشنگ فهمیدم ممنون 😬
تهیونگ اونجا موند و ما شام خوردیم و ...
اگه بخوام توضیح بدم خیلی طول میکشه
《 مامان ات مینویسم ●. ات مینویسم □ و تهیونگ رو مینویسم ○ اوک بریم 》
●: تهیونگ جان شما تو اتاقم ا/ت بخواب .
《بچه ها خونه ات اینا دو تا اتاق بیشتر نداره یکی واسه خود ات و یکی واسه مامان باباش 》
○ : ام باشه ممنونم خانم جانگ هو .
□: تهیونگ همین الان بگم تو پاین
میخوابی.
بعد بدو میره تو اتاق میخوابه رو تخت .
و کل تخت رو محاصره میکنه .
○ : اه مگه بزارم رفت دنبال ات و پاشو کشید انداختم از روی تخت پاین .
□ : اه تهیونگ قبول نیست تو خیلی لوسی من اول رفتم . اوفففف
○ نمیشه دیگه من پسرم و باید بالا بخوابم .
ههههه
ت/ت
رفت به سمت تهیونگ که تهیونگ رو بکشه تا بیفته پاین که یهووو...
که یهو افتاد روش و همون موقع مامانم وارد اتاق شد ...
و با صحنه ای که دید چشاش دوتا که هیچی چهار تا شد 😑😬🤭
خیلی صحنه بدی بود از نظر من
مامانم یک لبخند شیطانی زد و سریع رفت بیرون
من سریع از روی تهیونگ بلند شدم
و گفتم
ببین ،من این طرف تخت میخوابم تو هم اون طرف
و دیگه همین ...
و راستی بینمون بالشت میزاریم که شب نیای مثل ایندفعه منو بقل کنی اُسکل خان
ته ته: ه فکر کردی من خیلی ازت خوشم میاد که بخوام بقلت کنم انتر خانم ...
اون دفعه هم از عمد نبود
من: خوب حالا بابا برو اینور میخوام
بخوابم حال حوصلشو ندارم
ته ته: باشه
شب خوابیدیم با دنگ و فنگ میگید چرا؟؟ چون تهیونگ خان تو خواب حرف میزد و منم هی از خواب میپریدم...
تو خواب به یکی داشت فحش میداد فقط نمیدونم کی؟؟؟
فردا شد و من بیدار شدم زود تر
رفتم صبحانه خوردم و رفتم تو
۲۶.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.