مافیای من ! پارت ۱۰ کوک: آجوما ! آجوما!(باصدای بلند )
مافیای من ! پارت ۱۰ کوک: آجوما ! آجوما!(باصدای بلند )
آجوما: بله عزیزم چیزی میخواستی؟
کوک: میگی به خدمتکارا میزو جمع کنن و دو تا قهوه برامون بیارن تو حیاط
آجوما: باشه الان میگم
کوک: باشه فقط بگو زود قهوهها رو بیارن
آجوما: باشه برو دیگه( خیلی خیلی کم عصبی)
ویو ا.ت:
ا.ت: من تو حیاط بودم بدجور روحم اومد نماز هم هات بود هم کیوت نمیدونستم خمارشم یا از کیوتیش ذوب شم(نویسنده بمرده )
کوک: چرا داری اینطوری نگاه میکنی
ا.ت:مگه چطور نگات میکنم
کوک: نمیدونم ولی عجیب نگاه میکنی
ا.ت: چیه نمیتونم به کسی که ازش خوشم میاد خمار نگاه کنم( رو سنگ قبرم بنویسین به خاطر این فیک مرد)
ا.ت: توی یه حرکت سریع دستاشو گذاشت کنارههای صندلی که من روش نشسته بودم و آروم با صدای مردونش کنار گوشم لب زد میخوای نذاشتم حرفشو تموم کنه که سریع پسش زدم( پدصگ مگه مرض داری)
کوک : اوه اوه خانم چرا انقدر عصبی؟؟( با تمسخر)
ا.ت: تازه داره ازت خوشم میاد میخوای دلسرد شم ازت؟( با لحن ناراحت و عصبی)
کوک: داشتم شوخی میکردم
ا.ت: من از این شوخیها خوشم نمیاد پس دیگه این کارو با من نکن
کوک: هرچی که مادمازل بگه
آجوما: بله عزیزم چیزی میخواستی؟
کوک: میگی به خدمتکارا میزو جمع کنن و دو تا قهوه برامون بیارن تو حیاط
آجوما: باشه الان میگم
کوک: باشه فقط بگو زود قهوهها رو بیارن
آجوما: باشه برو دیگه( خیلی خیلی کم عصبی)
ویو ا.ت:
ا.ت: من تو حیاط بودم بدجور روحم اومد نماز هم هات بود هم کیوت نمیدونستم خمارشم یا از کیوتیش ذوب شم(نویسنده بمرده )
کوک: چرا داری اینطوری نگاه میکنی
ا.ت:مگه چطور نگات میکنم
کوک: نمیدونم ولی عجیب نگاه میکنی
ا.ت: چیه نمیتونم به کسی که ازش خوشم میاد خمار نگاه کنم( رو سنگ قبرم بنویسین به خاطر این فیک مرد)
ا.ت: توی یه حرکت سریع دستاشو گذاشت کنارههای صندلی که من روش نشسته بودم و آروم با صدای مردونش کنار گوشم لب زد میخوای نذاشتم حرفشو تموم کنه که سریع پسش زدم( پدصگ مگه مرض داری)
کوک : اوه اوه خانم چرا انقدر عصبی؟؟( با تمسخر)
ا.ت: تازه داره ازت خوشم میاد میخوای دلسرد شم ازت؟( با لحن ناراحت و عصبی)
کوک: داشتم شوخی میکردم
ا.ت: من از این شوخیها خوشم نمیاد پس دیگه این کارو با من نکن
کوک: هرچی که مادمازل بگه
۱.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.