راکون کچولو مو صورتی p50
من:اگه نتونیم پادزهر بسازیم چی میشه؟
جک:این سم معمولا برای کسایی استفاده میشه که میتونن از قدرت خاصی استفاده کنن اونا باعث میشن که که فرد دیگه نتونم از قدرتش استفاده کنه و اگه به موقع سم خارج نشه یا پادزهری وارد نشه طی یک ماه.. .
من:طی یک ماه چی؟
جک:بمیره
نمیدونستم که چه چیزی باید بگم کاملا لال شده بودم
بکی:چقدر وقت داریم که پادزهر بسازیم
جک:4 ساعت
بکی:خوبه حالا زود باش بهم بگو که باید سم با چه چیزایی ساخته میشه
.
.
.
.
.
.
.
یعنی الان تموم میشه؟
.
.
.
بکی:هوی تو
.
.
بکی:با توهم ها هوی این قدر جوری رفتار نکن که انگار کشتی هات عرق شدن خب؟
من:چی میگی ؟ تنهام بزار
یهو یه ضرب شدیدی رو روی صورتم حس کردم
جک:اگه همش بشینی یه گوشه چیزی درست نمیشه فهمیدی اگه میخوای نمیره باید حداقل بتونی تبش رو پایین بیاری حالا هرجوری که میتونی زود باش
تا ما میریم که چیزایی که واسه پادزهر لازمه رو پیدا کنیم تو هم تب رو پایین بیار و سعی کن کاری کنی عرق کنه
من:باشه
بکی:الان میرم یکم آب میارم برگای درختای اینجا بزرگان توی همونا میارم
من:ممنون
بکی: تو هم خودتو جمع و جور کن
من:باشه
حدود دو دقیقه بعد بکی آب رو آورد و بعد با جک رفتن تا دنبال چیزایی که واسه پادزهر لازمه رو پیدا کنند
و کارشون هم یه دو ساعتی طول کشید
من هم تا وقتی که اونا نبودن همش سعی میکردم با پارچه ی دیگه ای که از لباسم پاره کرده بودم سعی میکردم تب آنیا رو پایین بیارم
وقتی که اونا رسیدن تبش از نظر من زیاد پایین تر نیومده بود ولی بکی که اومد چکش کرد گفت از دو ساعت پیش خیلی بهتر شده و دیگه تبش داره تموم میشه اگه نیم ساعت دیگه هم ادامه بدی به احتمال زیاد دیگه عرق میکنه و همین طور هم شد
بکی هم توی این مدت داشت سعی میکرد که بتونه پادزهر رو بسازه البته که کار یکم بیشتر طول میکشید
واسه همین من و جک هم باهم رفتیم تا یه چیزی واسه شام جور کنیم
جک:جواب اون سوالمو ندادی
من:چی؟ کدوم سوال؟
جک:اینکه گفتم باهم دوست بشیم
با این حرفش حس کردم که توی تمام زندگیم هیچوقت تا این اندازه عصبی نشدم
من:جوابت از همون اول معلوم بود/سرد
جک:چی؟
من:واقعا اینقدر احمقی؟
جک:خب چی؟
من:اینکه الان این اتفاقات داره واسش میوفته همش بخواطر توعه بعد میگی چرا؟
جک:چه ربطی به من داره؟
من:نمیفهمی؟ واقعا؟ اگه واقعا نمیفهمی پس بزار واست توضیح بدم قبل از این آنیا یک بار دیگه هم توست همون دختری که پدرشو به ق/ط/ل رسوندی ربوده شده و اینکه اینبار هم کار خودش نباشه بعید نیست میفهمی؟
جک:یعنی میخوای بگی که
من:آره دقیقا همش تقصیر توعه متوجه نیستی
جک:فهمیدم
سرشو پایین گرفت و دیگه تا مدتی حرفی نزد
فکر کنم فهمیدید که دلیل اصلی دعوا شون چی بود
جک:این سم معمولا برای کسایی استفاده میشه که میتونن از قدرت خاصی استفاده کنن اونا باعث میشن که که فرد دیگه نتونم از قدرتش استفاده کنه و اگه به موقع سم خارج نشه یا پادزهری وارد نشه طی یک ماه.. .
من:طی یک ماه چی؟
جک:بمیره
نمیدونستم که چه چیزی باید بگم کاملا لال شده بودم
بکی:چقدر وقت داریم که پادزهر بسازیم
جک:4 ساعت
بکی:خوبه حالا زود باش بهم بگو که باید سم با چه چیزایی ساخته میشه
.
.
.
.
.
.
.
یعنی الان تموم میشه؟
.
.
.
بکی:هوی تو
.
.
بکی:با توهم ها هوی این قدر جوری رفتار نکن که انگار کشتی هات عرق شدن خب؟
من:چی میگی ؟ تنهام بزار
یهو یه ضرب شدیدی رو روی صورتم حس کردم
جک:اگه همش بشینی یه گوشه چیزی درست نمیشه فهمیدی اگه میخوای نمیره باید حداقل بتونی تبش رو پایین بیاری حالا هرجوری که میتونی زود باش
تا ما میریم که چیزایی که واسه پادزهر لازمه رو پیدا کنیم تو هم تب رو پایین بیار و سعی کن کاری کنی عرق کنه
من:باشه
بکی:الان میرم یکم آب میارم برگای درختای اینجا بزرگان توی همونا میارم
من:ممنون
بکی: تو هم خودتو جمع و جور کن
من:باشه
حدود دو دقیقه بعد بکی آب رو آورد و بعد با جک رفتن تا دنبال چیزایی که واسه پادزهر لازمه رو پیدا کنند
و کارشون هم یه دو ساعتی طول کشید
من هم تا وقتی که اونا نبودن همش سعی میکردم با پارچه ی دیگه ای که از لباسم پاره کرده بودم سعی میکردم تب آنیا رو پایین بیارم
وقتی که اونا رسیدن تبش از نظر من زیاد پایین تر نیومده بود ولی بکی که اومد چکش کرد گفت از دو ساعت پیش خیلی بهتر شده و دیگه تبش داره تموم میشه اگه نیم ساعت دیگه هم ادامه بدی به احتمال زیاد دیگه عرق میکنه و همین طور هم شد
بکی هم توی این مدت داشت سعی میکرد که بتونه پادزهر رو بسازه البته که کار یکم بیشتر طول میکشید
واسه همین من و جک هم باهم رفتیم تا یه چیزی واسه شام جور کنیم
جک:جواب اون سوالمو ندادی
من:چی؟ کدوم سوال؟
جک:اینکه گفتم باهم دوست بشیم
با این حرفش حس کردم که توی تمام زندگیم هیچوقت تا این اندازه عصبی نشدم
من:جوابت از همون اول معلوم بود/سرد
جک:چی؟
من:واقعا اینقدر احمقی؟
جک:خب چی؟
من:اینکه الان این اتفاقات داره واسش میوفته همش بخواطر توعه بعد میگی چرا؟
جک:چه ربطی به من داره؟
من:نمیفهمی؟ واقعا؟ اگه واقعا نمیفهمی پس بزار واست توضیح بدم قبل از این آنیا یک بار دیگه هم توست همون دختری که پدرشو به ق/ط/ل رسوندی ربوده شده و اینکه اینبار هم کار خودش نباشه بعید نیست میفهمی؟
جک:یعنی میخوای بگی که
من:آره دقیقا همش تقصیر توعه متوجه نیستی
جک:فهمیدم
سرشو پایین گرفت و دیگه تا مدتی حرفی نزد
فکر کنم فهمیدید که دلیل اصلی دعوا شون چی بود
۳.۷k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.