دلقک سایکوپات
دلقک سایکوپات
Part۵
بعد از پاک کردن خونِ داخل روشویی نگاه سرد و بی حستو به زخمت که قطره قطره داشت ازش خون روی زمین مریخت نگاهی انداختی خون های کف دستشویی هم با دستمال خیس و آب پاک کردی و دستمال کاغذیی روی زخم عمیق و خونی روی دستت گذاشتی و تلاش کردی یجوری که مینهو دست خونیتو نبینه به سمت اتاق بری و کمی پماد روی زخمت بزنی که خونریزیش بند بیاد اگه خودت تو خونه تنها بودی مطمئنا نمیزاشتی خونریزی بند بیاد و همینجوری به قطرات خون نگاه میکردی و به لذت میرسیدی اما الان نباید میزاشتی که لینو بفهمه وگرنه کلی ناراحت میشد داشتی آروم به سمت اتاق میرفتی که دستاشو از پشت دورت حلقه کرد و چونشو روی شونت گذاشت و تو ترسیده هینی کشیدی که لینو متعجب شد و گفت:
_عزیزم منم چرا میترسی؟
ه...هیچی فقط یکم یهویی بود بخاطر همین ترسیدم
_آهان ، راستی چیشده بود که انقدر دستشویی رفتنت طول کشید؟
هیچی یکم موهام چرب بود برای همین سرمو شستم
_ولی من صدای آبی نشنیدم بعد تو توی دستشویی بودی نه حموم
عا... ع با شامپوی خشک سرمو شستم
_آهان الان بیا روی مبل بشینیم فیلم ببینیم
عزیزم صبر کن من یه کاری دارم الان میام
لحن مینهو نگران شد و پرسید
_چه کاری داری قشنگم؟
مینهویا انقدر نگران نباش فقط دارم میریم لباس راحت تری بپوشم با این لباسا راحت نیستم
مینهو لبخندی زد و اومد دستت که زخمی بود رو بگیره که تو سریع بوسه ی کوتاهی به لباش زدی و به سمت اتاق رفتی که اون از این حرکت یهویت تعجب کرد ولی بعد از رفتنت ،رفت روی مبل و ادامه ی تلویزیونشو دید
*ته بوم ویو *
روی دو تا زانو هات رو زمین افتاده بودی و سعی داشتی خونریزی رو با هرچیزی که دم دستت بود بند بیاری اما خونریزی بند نمیومد بخاطر خون زیادی که از دست داده بودی دستات به شدت سرد و بی روح بودن نمیدونستی چیکار کنی که خون ریزی بند بیاد و از یه طرفی هم نمیخواستی از لینو کمک بگیری که متوجه زخمت بشه اما دیگه چاره ای نداشتی پس صداش زدی
لینویااااا
_جانم؟
میشه یه دقیقه بیای
صدات میلرزید دستات سرد بودن و استرس داشتی که مینهو بفهمه که کار خودت بوده که یکدفعه لینو درو باز کرد و با لبخند بهت نگاه کرد که لبخندش با دیدن چهره ی درمونده و پر استرس تو محو شد
_ع...عزیزم چیشده؟(نگران)
لینویا دستم
به دست چپت که حالا کاملا پوشیده شده از خون زرشکی رنگت شده بود اشاره کردی که لینو هم نگاهشو نگران از چهره ی تو به دستت داد با دیدن وضعیت دستت شوکه شد و استرس و نگرانی کل بدنشو در بر گرفت چشماش درشت شده بودن و نمیتونست اون حجم خونی که روی دستت و زمین ریخته بود رو هضم کنه...
ادامه دارد
Part۵
بعد از پاک کردن خونِ داخل روشویی نگاه سرد و بی حستو به زخمت که قطره قطره داشت ازش خون روی زمین مریخت نگاهی انداختی خون های کف دستشویی هم با دستمال خیس و آب پاک کردی و دستمال کاغذیی روی زخم عمیق و خونی روی دستت گذاشتی و تلاش کردی یجوری که مینهو دست خونیتو نبینه به سمت اتاق بری و کمی پماد روی زخمت بزنی که خونریزیش بند بیاد اگه خودت تو خونه تنها بودی مطمئنا نمیزاشتی خونریزی بند بیاد و همینجوری به قطرات خون نگاه میکردی و به لذت میرسیدی اما الان نباید میزاشتی که لینو بفهمه وگرنه کلی ناراحت میشد داشتی آروم به سمت اتاق میرفتی که دستاشو از پشت دورت حلقه کرد و چونشو روی شونت گذاشت و تو ترسیده هینی کشیدی که لینو متعجب شد و گفت:
_عزیزم منم چرا میترسی؟
ه...هیچی فقط یکم یهویی بود بخاطر همین ترسیدم
_آهان ، راستی چیشده بود که انقدر دستشویی رفتنت طول کشید؟
هیچی یکم موهام چرب بود برای همین سرمو شستم
_ولی من صدای آبی نشنیدم بعد تو توی دستشویی بودی نه حموم
عا... ع با شامپوی خشک سرمو شستم
_آهان الان بیا روی مبل بشینیم فیلم ببینیم
عزیزم صبر کن من یه کاری دارم الان میام
لحن مینهو نگران شد و پرسید
_چه کاری داری قشنگم؟
مینهویا انقدر نگران نباش فقط دارم میریم لباس راحت تری بپوشم با این لباسا راحت نیستم
مینهو لبخندی زد و اومد دستت که زخمی بود رو بگیره که تو سریع بوسه ی کوتاهی به لباش زدی و به سمت اتاق رفتی که اون از این حرکت یهویت تعجب کرد ولی بعد از رفتنت ،رفت روی مبل و ادامه ی تلویزیونشو دید
*ته بوم ویو *
روی دو تا زانو هات رو زمین افتاده بودی و سعی داشتی خونریزی رو با هرچیزی که دم دستت بود بند بیاری اما خونریزی بند نمیومد بخاطر خون زیادی که از دست داده بودی دستات به شدت سرد و بی روح بودن نمیدونستی چیکار کنی که خون ریزی بند بیاد و از یه طرفی هم نمیخواستی از لینو کمک بگیری که متوجه زخمت بشه اما دیگه چاره ای نداشتی پس صداش زدی
لینویااااا
_جانم؟
میشه یه دقیقه بیای
صدات میلرزید دستات سرد بودن و استرس داشتی که مینهو بفهمه که کار خودت بوده که یکدفعه لینو درو باز کرد و با لبخند بهت نگاه کرد که لبخندش با دیدن چهره ی درمونده و پر استرس تو محو شد
_ع...عزیزم چیشده؟(نگران)
لینویا دستم
به دست چپت که حالا کاملا پوشیده شده از خون زرشکی رنگت شده بود اشاره کردی که لینو هم نگاهشو نگران از چهره ی تو به دستت داد با دیدن وضعیت دستت شوکه شد و استرس و نگرانی کل بدنشو در بر گرفت چشماش درشت شده بودن و نمیتونست اون حجم خونی که روی دستت و زمین ریخته بود رو هضم کنه...
ادامه دارد
۴.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.