پارت 11
نترس به اونجا هم میرسیم
يااا
😂😂😂😂😂😂😂
میدونستی خیلی شبیه خرگوش هایی
من 🤨🤨🤨🤨🤨🤨
آره واقعا خیلی شبیه خرگوش هایی درست مثل اونا میخندی
این رو که گفت یاد ا/ت افتادم اونم من رو آقا خرگوشه صدا میزد
دوست دارم تو رو آقا خرگوشه صدا بزنم
چ چی گ گفتی
آقا خرگوشه خوشت اومد
نخیرم نیومد دیگه من رو اینجوری صدا نمیزنی (با داد)
چرا
چون فقط یه نفر حق داره اینجوری من رو صدا بزنه
کی
این به تو مربوط نیست رسیدیم پیاده شو
از این لحن تندش ترسیدم مگه من چی گفتم از ماشین پیاده شدم رفتم خونه لباس هام رو جمع کردم توی ساک توی یه چمدون هم کتاب هام رو گذاشتم
رفتم بیرون که کوک اومد سمتم گفت بده من میبرمشون
نه خودم میبرم زیادی سنگینه
هههه واسه من که نیست تو یه دختری بده من خودم میبرم
مطمئنی
آره بده دیگه
باشه چمدون رو بلند کردم گذاشتم توی دستش خودم هم ساک رو برداشتم از سنگینی چمدون یه لحظه خم شد ولی باز صاف وایستاد
کوک اههههه این چی توشه چرا اینهمه سنگینه
کتاب توشه
ببینم تو کتابخانه هم داری
نه
پس اینهمه کتاب واسه چیه
من درس خوندم و اینا هم واسه دکترام هست که چند ماه بعد میخوام بدم
خدای من الان فهمیدم چرا کتاب نمیخونم علم چه سنگینه
با این حرف هاش زدم زیر خنده که بهم خیره شد حین خنده گفتم چیزی شده چرا اینجوری نگاه میکنی
تو تو چقدر شبیه اون میخندی
اون کیه
هیچی ولش بریم
جونگ کوک چیزی شده به منم بگو خب هیی
کوک ویو
نه امکان نداره اون ا/ت باشه ا/ت مرده من توهم میزنم اون فقط شبیهش هست همین
خوب حتما الان میپرسید این ماجرای ا/ت چیه خوب ا/ت دوست دوران بچگی تهیونگ و کوک بود کوک ا/ت رو دوست داشت ا/ت هم همینطور ولی اونا وقتی 15 سالشون بودن از هم جدا شدن دلیلش رو بعدن مشخص میکنم الان میخوام منتظرتون بزارم
يااا
😂😂😂😂😂😂😂
میدونستی خیلی شبیه خرگوش هایی
من 🤨🤨🤨🤨🤨🤨
آره واقعا خیلی شبیه خرگوش هایی درست مثل اونا میخندی
این رو که گفت یاد ا/ت افتادم اونم من رو آقا خرگوشه صدا میزد
دوست دارم تو رو آقا خرگوشه صدا بزنم
چ چی گ گفتی
آقا خرگوشه خوشت اومد
نخیرم نیومد دیگه من رو اینجوری صدا نمیزنی (با داد)
چرا
چون فقط یه نفر حق داره اینجوری من رو صدا بزنه
کی
این به تو مربوط نیست رسیدیم پیاده شو
از این لحن تندش ترسیدم مگه من چی گفتم از ماشین پیاده شدم رفتم خونه لباس هام رو جمع کردم توی ساک توی یه چمدون هم کتاب هام رو گذاشتم
رفتم بیرون که کوک اومد سمتم گفت بده من میبرمشون
نه خودم میبرم زیادی سنگینه
هههه واسه من که نیست تو یه دختری بده من خودم میبرم
مطمئنی
آره بده دیگه
باشه چمدون رو بلند کردم گذاشتم توی دستش خودم هم ساک رو برداشتم از سنگینی چمدون یه لحظه خم شد ولی باز صاف وایستاد
کوک اههههه این چی توشه چرا اینهمه سنگینه
کتاب توشه
ببینم تو کتابخانه هم داری
نه
پس اینهمه کتاب واسه چیه
من درس خوندم و اینا هم واسه دکترام هست که چند ماه بعد میخوام بدم
خدای من الان فهمیدم چرا کتاب نمیخونم علم چه سنگینه
با این حرف هاش زدم زیر خنده که بهم خیره شد حین خنده گفتم چیزی شده چرا اینجوری نگاه میکنی
تو تو چقدر شبیه اون میخندی
اون کیه
هیچی ولش بریم
جونگ کوک چیزی شده به منم بگو خب هیی
کوک ویو
نه امکان نداره اون ا/ت باشه ا/ت مرده من توهم میزنم اون فقط شبیهش هست همین
خوب حتما الان میپرسید این ماجرای ا/ت چیه خوب ا/ت دوست دوران بچگی تهیونگ و کوک بود کوک ا/ت رو دوست داشت ا/ت هم همینطور ولی اونا وقتی 15 سالشون بودن از هم جدا شدن دلیلش رو بعدن مشخص میکنم الان میخوام منتظرتون بزارم
۹۰.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.