my boyfriend is girl
Part.13
(خونهی لینو)
لینو به سمت میز رفت و کنار هانا نشست.
هانا : اومدی، اگه برادرت بخاطر من ناراحته من میرم.
لینو : نه اینطور نیست، برا یه موضوع دیگه بود و الان حالش خوبه.
هانا : اهان
ویو هانا
انگار لینو حوصله نداشت، پس منم بیشتر ازش سوال نپرسیدم، بعد از چند دقیقه داداش لینو به سمت میز اومد، پلاستیکی که دستش بود رو روی میز گذاشت و رو به من گفت ،
فلیکس : سلام من داداش لینوعم و اسمم فلیکس، خوشبختم.
هانا : منم هاناعم.
فلیکس : داشتم میومدم مرغ سوخاری گرفتم، میتونیم باهم بخوریم
لینو : فکر خوبیه.
فلیکس کنار لینو نشست و یه تیکه مرغ برداشت.
فلیکس : تو دوست داداشمی؟
هانا : دوست؟
میتونیم اینو بهم بگیم(با حالت سوالی و روبه لینو)
لینو : اگه تو مشکلی نداری. میتونیم دوست باشیم یا
فلیکس ، یا؟
لینو : یا فقط دو نفر که همو میشناسن.
اون خواهر همون کسیه که تو کافش کار میکنم.
هانا : پس منو تو دوستیم(با لبخند)
لینو : اره، فقط دوست.
فلیکس : ولی یه دختر و یه پسر میتونن دوست باشن؟
هانا : چرا نتونن؟
فلیکس : اونا میتونن فقط دوست باشن و حسی به هم پیدا نکنن؟
هانا : بنظر من اره، همونجور که دوتا پسر هم میتونن فقط با هم دوست.
فلیکس : ولی اون فرق داره.
هانا : چه فرقی؟
دوتا پسر هم میتونن فقط باهم دوست باشن یا یه چیز فراتر از فقط یه دوستی ساده.
اگه یه دختر و یه پسر نتونن فقط با هم دوست باشن پس چرا دوتا پسر میتونن؟
فلیکس : پس یعنی میگی ممکنه دو نفر باهم دوست باشن سال های طولانی بدون اینکه حتی حسی بهم داشته باشن.
هانا : اره
فلیکس : پس امتحانش کن
هانا : چی؟
فلیکس : امشب با داداشم روی یه تخت بخواب، اگه میگی شما دوتا فقط دوستیم و هیچ حسی به هم نداریم پس نباید از این بترسی که ممکنه اتفاقی بینتون بیافته.
هانا : منظورت چیه؟(با تعجب)
فلیکس : با لینو بخواب و مطمئن باش که اتفاقی بینشون نمیافته.
هانا : ولی عشق با شهوت فرق داره.
لینو : (سرفهی مصنوعی کرد)بهتره این بحث رو تموم کنی لیکسی.
فلیکس : باشه فقط به عنوان جملهی آخرم، شما دوتا نمیتونین همدیگه رو فقط به عنوان دو دوست دوست داشته باشین، این حس فراتر میشه ، شاید امشب نه ولی یه روز دیگه برای هم فقط دو تا دوست نیستین.
ویو لینو
(خونهی لینو)
لینو به سمت میز رفت و کنار هانا نشست.
هانا : اومدی، اگه برادرت بخاطر من ناراحته من میرم.
لینو : نه اینطور نیست، برا یه موضوع دیگه بود و الان حالش خوبه.
هانا : اهان
ویو هانا
انگار لینو حوصله نداشت، پس منم بیشتر ازش سوال نپرسیدم، بعد از چند دقیقه داداش لینو به سمت میز اومد، پلاستیکی که دستش بود رو روی میز گذاشت و رو به من گفت ،
فلیکس : سلام من داداش لینوعم و اسمم فلیکس، خوشبختم.
هانا : منم هاناعم.
فلیکس : داشتم میومدم مرغ سوخاری گرفتم، میتونیم باهم بخوریم
لینو : فکر خوبیه.
فلیکس کنار لینو نشست و یه تیکه مرغ برداشت.
فلیکس : تو دوست داداشمی؟
هانا : دوست؟
میتونیم اینو بهم بگیم(با حالت سوالی و روبه لینو)
لینو : اگه تو مشکلی نداری. میتونیم دوست باشیم یا
فلیکس ، یا؟
لینو : یا فقط دو نفر که همو میشناسن.
اون خواهر همون کسیه که تو کافش کار میکنم.
هانا : پس منو تو دوستیم(با لبخند)
لینو : اره، فقط دوست.
فلیکس : ولی یه دختر و یه پسر میتونن دوست باشن؟
هانا : چرا نتونن؟
فلیکس : اونا میتونن فقط دوست باشن و حسی به هم پیدا نکنن؟
هانا : بنظر من اره، همونجور که دوتا پسر هم میتونن فقط با هم دوست.
فلیکس : ولی اون فرق داره.
هانا : چه فرقی؟
دوتا پسر هم میتونن فقط باهم دوست باشن یا یه چیز فراتر از فقط یه دوستی ساده.
اگه یه دختر و یه پسر نتونن فقط با هم دوست باشن پس چرا دوتا پسر میتونن؟
فلیکس : پس یعنی میگی ممکنه دو نفر باهم دوست باشن سال های طولانی بدون اینکه حتی حسی بهم داشته باشن.
هانا : اره
فلیکس : پس امتحانش کن
هانا : چی؟
فلیکس : امشب با داداشم روی یه تخت بخواب، اگه میگی شما دوتا فقط دوستیم و هیچ حسی به هم نداریم پس نباید از این بترسی که ممکنه اتفاقی بینتون بیافته.
هانا : منظورت چیه؟(با تعجب)
فلیکس : با لینو بخواب و مطمئن باش که اتفاقی بینشون نمیافته.
هانا : ولی عشق با شهوت فرق داره.
لینو : (سرفهی مصنوعی کرد)بهتره این بحث رو تموم کنی لیکسی.
فلیکس : باشه فقط به عنوان جملهی آخرم، شما دوتا نمیتونین همدیگه رو فقط به عنوان دو دوست دوست داشته باشین، این حس فراتر میشه ، شاید امشب نه ولی یه روز دیگه برای هم فقط دو تا دوست نیستین.
ویو لینو
۵۷۷
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.