زندگی سخت (پارت13)
سلام ببخشید اینا خیلی وقته نداشتم چون مافیایی بیشتر طرفدار داشت اونا گذاشتم ولی خوب حمایت کنیدا تا انرژی بگیریم بعدس را زودتر بزارم
زندگی سخت
ا٫ت:چی میگی؟
جونگکوک: خودمم نمیدونم چی میگم تو چطور توقع داری بدونی دختر؟
چشمام فقط تورا میبینه قلبم فقط برای تو میتپه وزبانم ققط تورا صدا میکنه به نظر تو من چمه؟
همیشه فکر میکردم عاشق جیناام
ولی هیچوقت من این حس را تجربه نکردم
هیچوقت
فقط با بودن با تو تجربه کردم
ا٫ت:معلومه چی میگی جونگکوک؟توکی هستی ؟پسر یکی از پولدار ترین ادمای این کشور من کی هستم؟یک ادم بیچاره که هیچ پدر ومادری نداره توی جایی زندگی میکنه که به جای اینکه بیشتر شبیه خونه باشه شبیه خرابس
بنظرت بودن ما با هم امکان پذیره؟
جونگکوک:خوب تو منا نمشناسی من اگه چیزی را بخواک تا مال من نشه دست بردار نیستم، زندگیم لطفا عشقم را قبول کن
از زبون ا٫ت:
وقتی داشت این حرفا را میزد انقدر بهم نزدیک بود که نفساش به صورتم میخورد قلبمم با تک تک حرفاش تند تند میتپید واز اختیارم رها شده بود ولی با حرف اخری که زد دیگه در حدی تند تند قلبم تپید و نفسام تند شد که احساس میکردم داره از جاش در میاد
یا لکنت گفتم:چ چ چی زن زندگیم؟
بهم نزدیک تر شد وخیلی اروم گفت:اره زندگیم تو توزندگی منی همه چیه منی بدون تو زندگی کردن برام معنا نداره پس تو دلیل زندگیمنی نفس منی لطفاا قبول کن من تورا از این هلاکت نجات میدم
ا٫ت: جونگکوک م معلومه چیمیگی نمیشه ما مناسب هم نیستیم پدر ومادرت عمرا قبول کنند
از زبون ا٫ت:من همیشه دوستش داشتم ار روزی که به این مدرسه اومدم خیلی جذاب بود چطور میشد کسی دوستش نداشت ولی مگه میشد
ما خیلی با هم فرق داشتیم بونمون غیر ممکن بود برای همین قیلا به خاطر بدی هاش نتونستم نزدیک بشم الانم به خاطر اینکه امید الکیبهش ندم چون نمیشد سریع به سمت در خونه حرکت کردم که دیدم بلند داد زد
جونگکوک: من تا تورا زن خودم نکنم دست بردار نیستم ا٫ت اینا بفهم(با داد)😏
ا٫ت:نمیشههه تو هم اینا بفهم
دیدم با قدمای محکم وعصبی اومد سمتم وسعی کرد عصبانیتش را کنترل کنه اروم چمشاشرا برای یکلحظه بست وباز کرد بعد گفت:تو ففط بگو منا دوست داری یا نه
ا٫ت:دوست داشتن من مهم نیست نمیتونیم با هم باشیم
جونگکوک:پس دوستم داری
ا٫ت:...
جونگکوک:خوبه جوابمرا گرفتم
از زبون ا٫ت:وقتی گفت دوستم داری یا نه نتوسنتم چیزی بگم چون با تمام وجود عاشقش بودم دیدم اومد توی یکلحظه انداختم پشت کولش ورفت سمت ماشین
همش دست وپا میزدم تا ولم کنه ولی اون شبیه یک غول منا انداخته بود پشتش وبهدحرفام توجه نداشت
ا٫ت:ولم کن چیکار میکنی؟مگهتو دزدی؟؟؟؟
جونگکوک:ولت نمیکنم خانم کوچولو😏
زندگی سخت
ا٫ت:چی میگی؟
جونگکوک: خودمم نمیدونم چی میگم تو چطور توقع داری بدونی دختر؟
چشمام فقط تورا میبینه قلبم فقط برای تو میتپه وزبانم ققط تورا صدا میکنه به نظر تو من چمه؟
همیشه فکر میکردم عاشق جیناام
ولی هیچوقت من این حس را تجربه نکردم
هیچوقت
فقط با بودن با تو تجربه کردم
ا٫ت:معلومه چی میگی جونگکوک؟توکی هستی ؟پسر یکی از پولدار ترین ادمای این کشور من کی هستم؟یک ادم بیچاره که هیچ پدر ومادری نداره توی جایی زندگی میکنه که به جای اینکه بیشتر شبیه خونه باشه شبیه خرابس
بنظرت بودن ما با هم امکان پذیره؟
جونگکوک:خوب تو منا نمشناسی من اگه چیزی را بخواک تا مال من نشه دست بردار نیستم، زندگیم لطفا عشقم را قبول کن
از زبون ا٫ت:
وقتی داشت این حرفا را میزد انقدر بهم نزدیک بود که نفساش به صورتم میخورد قلبمم با تک تک حرفاش تند تند میتپید واز اختیارم رها شده بود ولی با حرف اخری که زد دیگه در حدی تند تند قلبم تپید و نفسام تند شد که احساس میکردم داره از جاش در میاد
یا لکنت گفتم:چ چ چی زن زندگیم؟
بهم نزدیک تر شد وخیلی اروم گفت:اره زندگیم تو توزندگی منی همه چیه منی بدون تو زندگی کردن برام معنا نداره پس تو دلیل زندگیمنی نفس منی لطفاا قبول کن من تورا از این هلاکت نجات میدم
ا٫ت: جونگکوک م معلومه چیمیگی نمیشه ما مناسب هم نیستیم پدر ومادرت عمرا قبول کنند
از زبون ا٫ت:من همیشه دوستش داشتم ار روزی که به این مدرسه اومدم خیلی جذاب بود چطور میشد کسی دوستش نداشت ولی مگه میشد
ما خیلی با هم فرق داشتیم بونمون غیر ممکن بود برای همین قیلا به خاطر بدی هاش نتونستم نزدیک بشم الانم به خاطر اینکه امید الکیبهش ندم چون نمیشد سریع به سمت در خونه حرکت کردم که دیدم بلند داد زد
جونگکوک: من تا تورا زن خودم نکنم دست بردار نیستم ا٫ت اینا بفهم(با داد)😏
ا٫ت:نمیشههه تو هم اینا بفهم
دیدم با قدمای محکم وعصبی اومد سمتم وسعی کرد عصبانیتش را کنترل کنه اروم چمشاشرا برای یکلحظه بست وباز کرد بعد گفت:تو ففط بگو منا دوست داری یا نه
ا٫ت:دوست داشتن من مهم نیست نمیتونیم با هم باشیم
جونگکوک:پس دوستم داری
ا٫ت:...
جونگکوک:خوبه جوابمرا گرفتم
از زبون ا٫ت:وقتی گفت دوستم داری یا نه نتوسنتم چیزی بگم چون با تمام وجود عاشقش بودم دیدم اومد توی یکلحظه انداختم پشت کولش ورفت سمت ماشین
همش دست وپا میزدم تا ولم کنه ولی اون شبیه یک غول منا انداخته بود پشتش وبهدحرفام توجه نداشت
ا٫ت:ولم کن چیکار میکنی؟مگهتو دزدی؟؟؟؟
جونگکوک:ولت نمیکنم خانم کوچولو😏
۷.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.