" مرב غریبه..ღ " پارت ۱۴

ات ویو :
بعد از ۳۰ مین حولمو دور تنم پیچوندم و از حموم اومدم بیرون..
یکی از لباسامو انتخاب کردم و قبل از پوشیدنش نم موهامو گرفتم..
لباسو پوشیدم و روی تخت دراز کشیدم..
حوصله موهامو نداشتم خیلی رومخن.. یه قیچی دستم گرفتم ولی یاد کوک افتادم و قیچی رو‌گذاشتم سرجاش اون قبلنا اصلا دوس‌نداشت موهامو کوتاه کنم چون همیشه‌ باهاشون بازی میکرد..هرچقد که یه آدم بی رحم بودم بازم پیششون میخندیدم و مسخره بازی در میوردم و خیلی راحت بودم..
با یادآوری چیزی از تخت پاشدم و از اتاق رفتم بیرون
به سمت پایین حرکت کردم و درحین راه رفتن کلاهمو گذاشتم سرم و گوشی و کلید موتورم رو تو جیم گذاشتم..
رفتم از تو آشپزخونه آب خوردم و اومدم بیرون که کوک رو دیدم
کوک : کجا میخوای بری؟
ات : یه جایی
کوک : مراقب خودت باش.. مثل ۴ سال پیش غرق در خون نبینمت..
ات : نگران نباش..من رفتم فعلا‌..
از عمارت اومدم بیرون و سوار موتورم شدم..
با سرعت میروندم و هر لحظه نزدیک‌بود تصادف کنم ولی مهم نبود..۴ ساله نرفتم پیششون دیگه نمیتونم صبر کنم..




ادامه دارد...


اسلاید دو : لباس ات
اسلاید سه : اتاق ات
اسلاید چهار : حموم اتاق ات




حال کنید دو پارت گوذاشتم🌝🫶🏻💅🏻