عاشق شدن part¹⁷
قلبم تند تند میزد فک کنم چون داشتم می افتادم اینجوری شده بودم
تهیونگ:خب حالا که خوبی بگیر بخواب
بعدم رفت سر جاشو دراز کشید منم یکم وسط تر رفتم تا دوباره نیفتم زمین چشمامو بستم و خوابم برد
ویو تهیونگ
بعد از چند مین دیدم که ا.ت خوابیده بهش نزدیک شدمو داشتم نگاش میکردم خیلی کیوت خوابیده بود چی میشد واقعا دوست دخترم بود چرا انقد باهام سرده تو همین فکرا بودم که یهو ا.ت چشماشو باز کرد منم سریع چشمامو بستم
ویوا.ت
نمیدونم چرا ولی یهو از خواب پریدمو دیدم که تهیونگ دقیقا کنارم خوابیده جوری که اگه تکون بخورم میخورم بهش حس کردم موهاش داره اذیتش میکنه برای همین موهاشو زدم کنار پس برای اینکه تو اومدی کنارم یهو بیدار شدم
ویو تهیونگ
بیدار شده بود نگاهشو رو خودم حس میکردم که یهو دستشو آورد طرف موهامو اونارو از صورتم زد کنار
که نمیدونم کی خوابم برد
(صبح )
ویو ا.ت
وقتی پاشدم دیدم که همو بغل کردیمو خوابیدیم میخواستم جوری که نفهمه بیدار شمو برم یه گوشه که نفهمه همو بغل کردیم که یهو چشماشو باز کرد من یهو داغ کردم و دویدم رفتم بیرون
ویو تهیونگ
پاشدم دیدم که ا.ت داره عین موش از لای دستام میاد بیرون وقتی منو دید لپاش گل انداختو دوید رفت بیرون من یه لبخند زدمو با خودم گفتم که
چقدر این دختر کیوته رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون دیدم ا.ت گوشیشو جا گذاشته و داره زنگ میخوره دیدم شینا سریع رفتم و دادم به ا.ت
ویو ا.ت
دیدم تهیونگ داره میاد سمتم اومدو گوشیمو بهم داد دیدم شینا داره زنگ میزنه جواب دادم
مکالمه
&&
شینا:سلام ا.ت معلومه کجایی
ا.ت:اووو ببخشید یادم رف بت بگم من با تهیونگ
و دوستای تهیونگ رفتیم جنگل
شینا:منم که پشمک حاج عبدالله دیگه
ا.ت:ناراحت نشو یهویی شد آخه
شینا :زنگ زدم بهت بگم که اون یارو رو پیدا کردم
ا.ت:کی رو
شینا:همون مرده دیگه
ا.ت:آهان خب الان کجایی لوکیشن بفرس بیام
شینا :اوکی فعلا خدافظ
&&
پایان مکالمه
ا.ت:اِ بیشعور قط کرد
اگه لایک و کامنت یادتون بره با ماهیتابه هندسام میافتم دنبالتون 😉😈
تهیونگ:خب حالا که خوبی بگیر بخواب
بعدم رفت سر جاشو دراز کشید منم یکم وسط تر رفتم تا دوباره نیفتم زمین چشمامو بستم و خوابم برد
ویو تهیونگ
بعد از چند مین دیدم که ا.ت خوابیده بهش نزدیک شدمو داشتم نگاش میکردم خیلی کیوت خوابیده بود چی میشد واقعا دوست دخترم بود چرا انقد باهام سرده تو همین فکرا بودم که یهو ا.ت چشماشو باز کرد منم سریع چشمامو بستم
ویوا.ت
نمیدونم چرا ولی یهو از خواب پریدمو دیدم که تهیونگ دقیقا کنارم خوابیده جوری که اگه تکون بخورم میخورم بهش حس کردم موهاش داره اذیتش میکنه برای همین موهاشو زدم کنار پس برای اینکه تو اومدی کنارم یهو بیدار شدم
ویو تهیونگ
بیدار شده بود نگاهشو رو خودم حس میکردم که یهو دستشو آورد طرف موهامو اونارو از صورتم زد کنار
که نمیدونم کی خوابم برد
(صبح )
ویو ا.ت
وقتی پاشدم دیدم که همو بغل کردیمو خوابیدیم میخواستم جوری که نفهمه بیدار شمو برم یه گوشه که نفهمه همو بغل کردیم که یهو چشماشو باز کرد من یهو داغ کردم و دویدم رفتم بیرون
ویو تهیونگ
پاشدم دیدم که ا.ت داره عین موش از لای دستام میاد بیرون وقتی منو دید لپاش گل انداختو دوید رفت بیرون من یه لبخند زدمو با خودم گفتم که
چقدر این دختر کیوته رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون دیدم ا.ت گوشیشو جا گذاشته و داره زنگ میخوره دیدم شینا سریع رفتم و دادم به ا.ت
ویو ا.ت
دیدم تهیونگ داره میاد سمتم اومدو گوشیمو بهم داد دیدم شینا داره زنگ میزنه جواب دادم
مکالمه
&&
شینا:سلام ا.ت معلومه کجایی
ا.ت:اووو ببخشید یادم رف بت بگم من با تهیونگ
و دوستای تهیونگ رفتیم جنگل
شینا:منم که پشمک حاج عبدالله دیگه
ا.ت:ناراحت نشو یهویی شد آخه
شینا :زنگ زدم بهت بگم که اون یارو رو پیدا کردم
ا.ت:کی رو
شینا:همون مرده دیگه
ا.ت:آهان خب الان کجایی لوکیشن بفرس بیام
شینا :اوکی فعلا خدافظ
&&
پایان مکالمه
ا.ت:اِ بیشعور قط کرد
اگه لایک و کامنت یادتون بره با ماهیتابه هندسام میافتم دنبالتون 😉😈
۷.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.