part: 21
و اماده ریختن فنا رو سرمون شدم از در هتل که اومدیم بیرون و جمعیتی از مانالی ها رو دیدم تعجبی هم نکردیم چون از وقتی اومدیم فرانسه فقط روز اول با ارامش رفت و امد میکردیم بعدش دیگه همینجوری مث الان بود
فنا با بنر هایی که از ما داشتن جلوی هتل وایساده بودن ولی بادیگاردا سعی میکردن نزارن که خیلی نزدیکمون بشن
ماهم تعظبم بهشون کردیمو نزدیک ماشین شدیم و چن تا اگیو رفتیم سوهی و لونا یونجی و سوجین رفتن سوار شدن و فقط منو یون کیونگ بیرون مموندیم و داشتیم اگیو میرفتیم که ینفر با ی چیز تو دستش بدو بدو سمتمون اومد و از بادیگاردا رد شد تا خواس به ما برسه سریع گرفتنش بادیگاردا و بردنش اونور واقعا نمیفهمم دلیل بعضی از کارهای ابن ادما چیه اخه از ما بدت میاد به اهنگا و برنامه هامون نگا نکن دیگه چرا اینجوری میکنن سه تا بادیگارد دور و بر منو یون کیونگو گرفتن تا سوار ماشین شدیم و رفتیم فرودگاه
یونجی: اون کی بود
هانا: ی چیزی دستش بود ولی نتونستم خوب بفهمم چیه
یون کیونگ: ممکنه چاقو بوده باشه
سوهی: فک نکنم
سوجین: امنیتم نداریم
لونا: واقعا فاز این ادمارو درک نمیکنم
خلاصه تا فرودگاه این بحثمون ادامه داشت وقتی رسیدیم فرودگاه مث همیشه با جمعیت فنا مواجه شدیم رفتیم داخل فرودگاه بادیگاردا ی دایره بزرگ دورمون تشکیل داده بودن که کسی نزدیکمون نشه و منم حوصلم سر رفته بود چمدونمو اووردم جلو خودم و نشستم روش و با دستم دستشو گرفتم وپاهامو رو زمین گذاشتم و تکون دادم که چمدون حرکت کرد مث ی ماشین خیلی باحال بود تا وقتی که سوار هواپیما شدیم من همینکارو میکردم و هرکی تو فرودگاه بود به من میخندید
وقتی هم سوار هواپیما شدیم من رو صندلی دراز کشیدم و خوابیدم
یونجی: باز خوابید
هانا: سکوت لطفا مکنه میخواد بخوابه
همه: 😂
سوهی: اونوقت وقتی ما میخوایم بخوابیم این مکنه ساکت میشه
هانا: پس چی من مدال ساکت ترین ادم دنیارو دارم
لونا: دستت درد نمیکنه
هانا: قابل تحمله
درد میکرد مچم ولی قابل تحمل بود میتونستم تحملش کنم دردش دربرابر دردی که دیشب کشیدم هیچ بود
اخرین چیزی که یادمه اینه که اعضا داشتن راجب کامبک جدیدمون حرف میزدن و بعدش دیگه خوابم برد
***
فنا با بنر هایی که از ما داشتن جلوی هتل وایساده بودن ولی بادیگاردا سعی میکردن نزارن که خیلی نزدیکمون بشن
ماهم تعظبم بهشون کردیمو نزدیک ماشین شدیم و چن تا اگیو رفتیم سوهی و لونا یونجی و سوجین رفتن سوار شدن و فقط منو یون کیونگ بیرون مموندیم و داشتیم اگیو میرفتیم که ینفر با ی چیز تو دستش بدو بدو سمتمون اومد و از بادیگاردا رد شد تا خواس به ما برسه سریع گرفتنش بادیگاردا و بردنش اونور واقعا نمیفهمم دلیل بعضی از کارهای ابن ادما چیه اخه از ما بدت میاد به اهنگا و برنامه هامون نگا نکن دیگه چرا اینجوری میکنن سه تا بادیگارد دور و بر منو یون کیونگو گرفتن تا سوار ماشین شدیم و رفتیم فرودگاه
یونجی: اون کی بود
هانا: ی چیزی دستش بود ولی نتونستم خوب بفهمم چیه
یون کیونگ: ممکنه چاقو بوده باشه
سوهی: فک نکنم
سوجین: امنیتم نداریم
لونا: واقعا فاز این ادمارو درک نمیکنم
خلاصه تا فرودگاه این بحثمون ادامه داشت وقتی رسیدیم فرودگاه مث همیشه با جمعیت فنا مواجه شدیم رفتیم داخل فرودگاه بادیگاردا ی دایره بزرگ دورمون تشکیل داده بودن که کسی نزدیکمون نشه و منم حوصلم سر رفته بود چمدونمو اووردم جلو خودم و نشستم روش و با دستم دستشو گرفتم وپاهامو رو زمین گذاشتم و تکون دادم که چمدون حرکت کرد مث ی ماشین خیلی باحال بود تا وقتی که سوار هواپیما شدیم من همینکارو میکردم و هرکی تو فرودگاه بود به من میخندید
وقتی هم سوار هواپیما شدیم من رو صندلی دراز کشیدم و خوابیدم
یونجی: باز خوابید
هانا: سکوت لطفا مکنه میخواد بخوابه
همه: 😂
سوهی: اونوقت وقتی ما میخوایم بخوابیم این مکنه ساکت میشه
هانا: پس چی من مدال ساکت ترین ادم دنیارو دارم
لونا: دستت درد نمیکنه
هانا: قابل تحمله
درد میکرد مچم ولی قابل تحمل بود میتونستم تحملش کنم دردش دربرابر دردی که دیشب کشیدم هیچ بود
اخرین چیزی که یادمه اینه که اعضا داشتن راجب کامبک جدیدمون حرف میزدن و بعدش دیگه خوابم برد
***
۶.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.