رمان
#عشق_کهنه_و_اتفاقی
پارت پنجم
رامی جلو در مدرسه واستاده بود انگار منتظر کسی بود انتظار نداشتم که منتظر من باشه ولی وقتی. رسیدم جلو در پرید بغلم و گفت سلام دوستی
_دوستی؟! آها سلام رامی
_بیا بریم تو
_منتظر من بودی ؟! چرا؟
_چون دوستمی
_من؟من دوستتم؟! برام یکم عجیب بود آخه من همیشه تو مدرسه تنها بودم و الان
البته رفتار رامی هم عجیب بود فکر اون دختری که همیشه تو خودش الان ...
رفتیم تو وقتی وارد سالن شدم دلم میخواستم داد بزنم بگم که همه خفه شن
هرجایی که میرفتم همه میگفتن «دوست دختر بی چان » آروم به رامی گفتم بیا سریع بریم تو کلاس ( یعنی الان بی چان تو کلاس نشسته؟)
_نام سو ... آمدی
وای نه صدای ییچان بود با اتفاقی که دیشب افتاد اصلا دلم نمیخواد باهاش روبرو شم
بدون اینکه برگردم گفتم «اره آمدم » گرمای دستش رو رو مچ دستم حس کردم
_ کجا داریم میریم؟
_بیا متوجه میشی
رفتیم سمت پشت بوم درو باز کرد بعد از اینکه هردونفرمون از در رد شدیم در رو بست و قفل کرد
_بابت دیشب ...
هنوز حرفش تموم نشده بود که رفتم جلو و بوسش کردم
_خودت گفتی اگه من بخوام مشکلی نداری
_ آااا....
درو باز کردم و رفتم پایین سه تا پله مونده بود که آمد بغلم کرد «ممنون »
از پله ها باهم رفتیم پایین تو سالن واستاد «هی همگی گوش کنید من و پارک نام سو قرار میزاریم»
یکی از اون پشت داد زد «من از اون بهترم » همه خندیدن ییچان بلند گفت «فقط خواستم در جریان باشید و الکی شایعه درست نکنید و اگه از این به بعد اگه بیاد و باز هم بگه برام قلدری میکنن دیگه سر جام نمیشینم و درضمن تو اگه بهتر بودی من پنج ماه پیش بهجای نام سو با تو شروع به قرار گذاشتن میکردم »
پارت پنجم
رامی جلو در مدرسه واستاده بود انگار منتظر کسی بود انتظار نداشتم که منتظر من باشه ولی وقتی. رسیدم جلو در پرید بغلم و گفت سلام دوستی
_دوستی؟! آها سلام رامی
_بیا بریم تو
_منتظر من بودی ؟! چرا؟
_چون دوستمی
_من؟من دوستتم؟! برام یکم عجیب بود آخه من همیشه تو مدرسه تنها بودم و الان
البته رفتار رامی هم عجیب بود فکر اون دختری که همیشه تو خودش الان ...
رفتیم تو وقتی وارد سالن شدم دلم میخواستم داد بزنم بگم که همه خفه شن
هرجایی که میرفتم همه میگفتن «دوست دختر بی چان » آروم به رامی گفتم بیا سریع بریم تو کلاس ( یعنی الان بی چان تو کلاس نشسته؟)
_نام سو ... آمدی
وای نه صدای ییچان بود با اتفاقی که دیشب افتاد اصلا دلم نمیخواد باهاش روبرو شم
بدون اینکه برگردم گفتم «اره آمدم » گرمای دستش رو رو مچ دستم حس کردم
_ کجا داریم میریم؟
_بیا متوجه میشی
رفتیم سمت پشت بوم درو باز کرد بعد از اینکه هردونفرمون از در رد شدیم در رو بست و قفل کرد
_بابت دیشب ...
هنوز حرفش تموم نشده بود که رفتم جلو و بوسش کردم
_خودت گفتی اگه من بخوام مشکلی نداری
_ آااا....
درو باز کردم و رفتم پایین سه تا پله مونده بود که آمد بغلم کرد «ممنون »
از پله ها باهم رفتیم پایین تو سالن واستاد «هی همگی گوش کنید من و پارک نام سو قرار میزاریم»
یکی از اون پشت داد زد «من از اون بهترم » همه خندیدن ییچان بلند گفت «فقط خواستم در جریان باشید و الکی شایعه درست نکنید و اگه از این به بعد اگه بیاد و باز هم بگه برام قلدری میکنن دیگه سر جام نمیشینم و درضمن تو اگه بهتر بودی من پنج ماه پیش بهجای نام سو با تو شروع به قرار گذاشتن میکردم »
۲.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.