ادامہ سناریو باکوگو☆
ادامہ سناریو باکوگو☆
تو : تو اون کار چقدر وحشی ھستی؟
لبخندش بیشتر شد*
باکوگو : پس بیبی وحشی دوست دارہ
پرنسسی بغلت کرد و بردت توی اتاقش* گذاشتت روی تخت و لامپای سقف رو کہ بہ رنگ بنفش بودو روشن کرد* شروع کردی بہ درآوردن لباسات* باکوگو ھم لباسای خودشو درمیاورد* روی تخت دراز کشیدی و باکوگو اومد و روت خیمہ زد* سرشو برد توی گردنت و مارکای دردناک میذاشت*
تو : آرومتر
یکم رفت پایین و یکی از سینہ ھاتو گذاشت دھنشو میخورد و اون یکی رو با دستش میمالید* سرشو آورد بالا و یھو کل عضوشو واردت کرد*
تو : آیییییییی
چشمای باکوگو برق زد*
باکوگو : وای پسر حالا دیگہ مال خودمی
یکم وایساد تا بھش عادت کنی و بعد شروع کرد بہ محکم و عمیق ضربہ زدن*
تو : عاح.....عاح.....خوبہ
براش بلند نالہ میکردی و اونم لذت میبرد و ضربہ ھاشو محکم تر میکرد* بعد از چند دقیقہ تو ارضا شدی ولی باکوگو ھنوز نشدہ بود پس ضربہ ھاشو سریعتر کرد و با یہ عاح مردونہ ارضا شد و ھمشو داخلت خالی کرد* سرشو گذاشت روی سینہ ھات و سینتو بوسید*
باکوگو : عاشقتم بیبی
تو : من بیشتر کاراملم
تو : تو اون کار چقدر وحشی ھستی؟
لبخندش بیشتر شد*
باکوگو : پس بیبی وحشی دوست دارہ
پرنسسی بغلت کرد و بردت توی اتاقش* گذاشتت روی تخت و لامپای سقف رو کہ بہ رنگ بنفش بودو روشن کرد* شروع کردی بہ درآوردن لباسات* باکوگو ھم لباسای خودشو درمیاورد* روی تخت دراز کشیدی و باکوگو اومد و روت خیمہ زد* سرشو برد توی گردنت و مارکای دردناک میذاشت*
تو : آرومتر
یکم رفت پایین و یکی از سینہ ھاتو گذاشت دھنشو میخورد و اون یکی رو با دستش میمالید* سرشو آورد بالا و یھو کل عضوشو واردت کرد*
تو : آیییییییی
چشمای باکوگو برق زد*
باکوگو : وای پسر حالا دیگہ مال خودمی
یکم وایساد تا بھش عادت کنی و بعد شروع کرد بہ محکم و عمیق ضربہ زدن*
تو : عاح.....عاح.....خوبہ
براش بلند نالہ میکردی و اونم لذت میبرد و ضربہ ھاشو محکم تر میکرد* بعد از چند دقیقہ تو ارضا شدی ولی باکوگو ھنوز نشدہ بود پس ضربہ ھاشو سریعتر کرد و با یہ عاح مردونہ ارضا شد و ھمشو داخلت خالی کرد* سرشو گذاشت روی سینہ ھات و سینتو بوسید*
باکوگو : عاشقتم بیبی
تو : من بیشتر کاراملم
۲.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.