Part 8
ویو کوک :
به این نتیجه رسیدم ات خیلی حال بهم زنه . دختره پررو ، از کی انقدر حاضر جواب شده ؟
( دو روز بعد )
دو روز گذشته ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده .
مثل همیشه توی دفترم نشسته بودم و مشغول بررسی چند تا پرونده بودم که گوشیم زنگ خورد . فلیکس بود .
& سلاممم داداش چخبرا ؟( انگار چیزی برای گفتن داره )
_ برو سر اصل مطلب ( کسل )
& حالا چه عجله ایه ...
_.....
& خب ... اون پسره بود که توی پارتی باهاش آشنا شدم ؟
_ نمیدونم کی ولی خب ( خسته )
& گفت میتونیم یک سفر گروهی بریم
_ کجا ؟
& ججو ( مسخرست ولی انگار ججو توی همه ی فیکام هست ، خیلی برای پایان بدرد میخوره 🤭)
_ با کی ؟
+ من تو دوست دخترم...( حرفش نصفه موند )
_ هنوز با اون دختره ای ؟( کسل )
& مشکلی داره ؟.... داشتم میگفتم شین ریوجین جانگ ات پارک جکسون هوانگ یجی
_ ات ؟( داره سعی میکنه ذوقش رو نشون نده )
& اوهوم ( کسل )
_ لوکیشن و ساعت و همه چی رو برام بفرست ، بای
& اوکی بای
براتون عجیبه نه ؟ چرا برای اینکه اونم قراره بیاد ذوق زده ام ؟
توی فکر بودم که گوشیم صدا داد . بازش کردم و بعلهههه فلیکس فرستاده بود .
^ پیام فلیکس ^
ساعت ۹ صبح با جت شخصیش راه میوفتیم. ساعت ۹ توی °°°° باش.
ناخودآگاه لبخندی روی لبم ظاهر شد. توی حال خودم بودم که در اتاقم زده شد .
_ بیا تو ( سرد )
در باز شد و منشیم اومد تو ( در باز شد و یه جوجه ، پرید و اومد تو کوچه ) حالم ازش بهم میخوره ، همیشه برای اغوا کردنم لباس های باز میپوشه ، لوس حرف میزنه و هی حرکات ناجور میزنه . ولی ، میخوام اینبار درس درستی بهش بدم .
اومد نزدیک میزم و
م.ک: آقای جئون ، چیزی لازم ندارید ؟( لوس )
_ نه ( سرد )
م.ک: آب نمیخواید براتون بیارم ؟ قهوه چطور ؟ میخواین میزتون رو براتون تمیز کنم ؟ ....یا...
( مکث طولانی ) اگر بخواین ، میتونم هر حالتی که بخواین بشم ( لوس )( منظورش رو که میفهمین از جمله آخرش ؟📿💔)
پاشدم ، کتم رو کنار زدم و دستام رو کردم توی جیبم ، نزدیکش شدم و دهنم رو بردم توی گردنش
_ امشب بیا به آدرسی که برات میفرستم ، امیدوارم شب خیلی خوبی بشه ( هات )
م.ک : چ...چ...چشم حتما ( لوس و مثلا خجالتی )
( شب )
توی اتاق هتل منتظرش بودم که در زده شد .
_ بیا تو
خودش بود ، منشیم رو میگم . اتاق رو پر از شمع کرده بودم و چراغا خاموش بود . بازم یک لباس باز پوشیده بود ، البته الان بخاطر اینکارش خوشحال بودم
م.ک: سلام آقای جئون ( لوس )
بلند شدم و
_ میتونی جونگ کوک صدام کنی ..... یا ددی ، هر طورمایلی ( هات )
م.ک: باشه .... ددی ( لوس )
دستش رو گرفتم و با یک حرکت انداختمش روی تخت و روش خیمه زدم .
_ گفتی هرکاری برام میکنی ، درسته ؟( گایز کوک همه حرفاشو با حالت جذاب و سسکی میزنه )
م.ک: ب...بله ( ذوق )
دکمه های لباسش رو باز کردم و لباسش رو کامل باز کردم ، حالا سوtیnش دیده میشد....
به این نتیجه رسیدم ات خیلی حال بهم زنه . دختره پررو ، از کی انقدر حاضر جواب شده ؟
( دو روز بعد )
دو روز گذشته ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده .
مثل همیشه توی دفترم نشسته بودم و مشغول بررسی چند تا پرونده بودم که گوشیم زنگ خورد . فلیکس بود .
& سلاممم داداش چخبرا ؟( انگار چیزی برای گفتن داره )
_ برو سر اصل مطلب ( کسل )
& حالا چه عجله ایه ...
_.....
& خب ... اون پسره بود که توی پارتی باهاش آشنا شدم ؟
_ نمیدونم کی ولی خب ( خسته )
& گفت میتونیم یک سفر گروهی بریم
_ کجا ؟
& ججو ( مسخرست ولی انگار ججو توی همه ی فیکام هست ، خیلی برای پایان بدرد میخوره 🤭)
_ با کی ؟
+ من تو دوست دخترم...( حرفش نصفه موند )
_ هنوز با اون دختره ای ؟( کسل )
& مشکلی داره ؟.... داشتم میگفتم شین ریوجین جانگ ات پارک جکسون هوانگ یجی
_ ات ؟( داره سعی میکنه ذوقش رو نشون نده )
& اوهوم ( کسل )
_ لوکیشن و ساعت و همه چی رو برام بفرست ، بای
& اوکی بای
براتون عجیبه نه ؟ چرا برای اینکه اونم قراره بیاد ذوق زده ام ؟
توی فکر بودم که گوشیم صدا داد . بازش کردم و بعلهههه فلیکس فرستاده بود .
^ پیام فلیکس ^
ساعت ۹ صبح با جت شخصیش راه میوفتیم. ساعت ۹ توی °°°° باش.
ناخودآگاه لبخندی روی لبم ظاهر شد. توی حال خودم بودم که در اتاقم زده شد .
_ بیا تو ( سرد )
در باز شد و منشیم اومد تو ( در باز شد و یه جوجه ، پرید و اومد تو کوچه ) حالم ازش بهم میخوره ، همیشه برای اغوا کردنم لباس های باز میپوشه ، لوس حرف میزنه و هی حرکات ناجور میزنه . ولی ، میخوام اینبار درس درستی بهش بدم .
اومد نزدیک میزم و
م.ک: آقای جئون ، چیزی لازم ندارید ؟( لوس )
_ نه ( سرد )
م.ک: آب نمیخواید براتون بیارم ؟ قهوه چطور ؟ میخواین میزتون رو براتون تمیز کنم ؟ ....یا...
( مکث طولانی ) اگر بخواین ، میتونم هر حالتی که بخواین بشم ( لوس )( منظورش رو که میفهمین از جمله آخرش ؟📿💔)
پاشدم ، کتم رو کنار زدم و دستام رو کردم توی جیبم ، نزدیکش شدم و دهنم رو بردم توی گردنش
_ امشب بیا به آدرسی که برات میفرستم ، امیدوارم شب خیلی خوبی بشه ( هات )
م.ک : چ...چ...چشم حتما ( لوس و مثلا خجالتی )
( شب )
توی اتاق هتل منتظرش بودم که در زده شد .
_ بیا تو
خودش بود ، منشیم رو میگم . اتاق رو پر از شمع کرده بودم و چراغا خاموش بود . بازم یک لباس باز پوشیده بود ، البته الان بخاطر اینکارش خوشحال بودم
م.ک: سلام آقای جئون ( لوس )
بلند شدم و
_ میتونی جونگ کوک صدام کنی ..... یا ددی ، هر طورمایلی ( هات )
م.ک: باشه .... ددی ( لوس )
دستش رو گرفتم و با یک حرکت انداختمش روی تخت و روش خیمه زدم .
_ گفتی هرکاری برام میکنی ، درسته ؟( گایز کوک همه حرفاشو با حالت جذاب و سسکی میزنه )
م.ک: ب...بله ( ذوق )
دکمه های لباسش رو باز کردم و لباسش رو کامل باز کردم ، حالا سوtیnش دیده میشد....
۵.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.