من عاشقش شدم ²¹

من عاشقش شدم ²¹
×: باش
خب دیگه حوصله ندارم بنویسم بگم که اینا غذا شون رو خوردن و الان ساعت ۶ عصره
از زبان سوجون:
مردیکه ی الاغ (داره به دوستش میگه که اسمش دایون بود) الان با سوجین میام که دهنت سرویس شه بله اینجوریاست رفتم یه آرایش ملایم کردم و نشستم موهام و درست کردم بعد یه استایل کرم پوشیدم( عکس پست بعدی) و به سوجینم گفتم یه استایل خفن و جذاب بزنه که با من هم خونی داشته باشه (عکس پست بعد) و رفتیم به کافه ی دایون هاهاها
دایون: سلام سوجون واسه رفتار اون روزم ببخشید
×: اقا من به جا نمیارم خوب عشقم تو چی میخوای
+: بیبی دوتا کیک شکلاتی واسه دوتامون خوبه ؟!
دایون: بیبی(اروم)
×: آره ددی
دایون: ددی(اروم)
+: خب دوتا کیک شکلاتی و دوتا قهوه
×: اگه میشه سریع
دایون: اشک تو چشاش جمع شد و رفت
×: یس یس یس تونستم آفرین سوجین عالی بودی شوهر خودمی دیگه
+: بله من شوهرتم جدی جدی دیگه با ازدواجمون مشکلی نداری؟!
×: نه راستش از اولش یک ذره خوشحال بودم چون تورو یه نمه می‌شناختم
+: الان اعتراف کردی ؟!