فرشته من. part 13
دیدم خود کوک درو باز کرده.
ا.ت:سلام
کوک:سلام خوبی عزیزم بیا داخل
ا.ت:چی عزیزم؟تو که تا امروز باهام سرد بودی چیشد یهو شدم عزیزت
کوک:بیا داخل همچیو برات توضیح میدم
رفتیم داخل
ا.ت:کوک معنیه این رفتاراتو نمیفهمم منو با رفتارات گیج میکنی اصا میدونی چیه الان حتی مطمئن نیستم دوسم داری
کوک:عزیزم گوش کن بابام بم گفت که اگه به زنی جز سول محبت کنم یا گرم بگیرم منو میکشه
ا.ت:چی هه چ مسخره مگه پدری هم هس که این حرفو بزنه
کوک:گوش کن پدرم سول رو بخاطر خودش نمیخواد بخاطر قدرت پدرش میخواد و اینکه اره پدرم قدرت براش مهمتر از منه
ا.ت:باشه پس چرا تو شرکتتم باهام سرد بودی اونجا که نه سول بودنه پدرت
کوک:پدرم به همه کارکنان اونجا گفته که اگه من باهات گرم گرفتم بهش خبر بدن
ا.ت:اها😔
کوک:عزیزم چیزی شده؟
ا.ت:نه باید برم
کوک:نترس سول رفته خرید خدمتکارا هم کاری باهامون ندارن
ا.ت:نه واسه این نیستم خب بای
کوک:بزار برسونمت
ا.ت:نیازی نیست(سرد)
کوک:باشه بای
فلشبک به خونه ا.ت
برگشتم خونه و فقط داشتم گریه میکردم که یهو یه پیام اومد رو گوشیم ، گوشیمو چک کردم کوک بود.
پیام از طرف کوک:عزیزم نگران نباش همه چیو درست میکنم.
با این حرفش یکم حالم بهتر شد ولی بازم نمیتونستم گریمو کنترل کنم
۱ساعت بعد
انقد گریه کرده بودم که پلکام سنگین شدو خوابم برد.
فردا
ویو کوک
...
بچا الان یکم حالم خوب نیس پس نمیتونم دوتا پارت دیگه رو الان بنویسم پارت بعدو عصر مینویسم و اون پارت دیگه رو هم شب
لطفا همینطوری حمایتم کنین تا انگیزم بیشتر شه واسه نوشتن پارتای بعدی ممنونم ازتون🥰
ا.ت:سلام
کوک:سلام خوبی عزیزم بیا داخل
ا.ت:چی عزیزم؟تو که تا امروز باهام سرد بودی چیشد یهو شدم عزیزت
کوک:بیا داخل همچیو برات توضیح میدم
رفتیم داخل
ا.ت:کوک معنیه این رفتاراتو نمیفهمم منو با رفتارات گیج میکنی اصا میدونی چیه الان حتی مطمئن نیستم دوسم داری
کوک:عزیزم گوش کن بابام بم گفت که اگه به زنی جز سول محبت کنم یا گرم بگیرم منو میکشه
ا.ت:چی هه چ مسخره مگه پدری هم هس که این حرفو بزنه
کوک:گوش کن پدرم سول رو بخاطر خودش نمیخواد بخاطر قدرت پدرش میخواد و اینکه اره پدرم قدرت براش مهمتر از منه
ا.ت:باشه پس چرا تو شرکتتم باهام سرد بودی اونجا که نه سول بودنه پدرت
کوک:پدرم به همه کارکنان اونجا گفته که اگه من باهات گرم گرفتم بهش خبر بدن
ا.ت:اها😔
کوک:عزیزم چیزی شده؟
ا.ت:نه باید برم
کوک:نترس سول رفته خرید خدمتکارا هم کاری باهامون ندارن
ا.ت:نه واسه این نیستم خب بای
کوک:بزار برسونمت
ا.ت:نیازی نیست(سرد)
کوک:باشه بای
فلشبک به خونه ا.ت
برگشتم خونه و فقط داشتم گریه میکردم که یهو یه پیام اومد رو گوشیم ، گوشیمو چک کردم کوک بود.
پیام از طرف کوک:عزیزم نگران نباش همه چیو درست میکنم.
با این حرفش یکم حالم بهتر شد ولی بازم نمیتونستم گریمو کنترل کنم
۱ساعت بعد
انقد گریه کرده بودم که پلکام سنگین شدو خوابم برد.
فردا
ویو کوک
...
بچا الان یکم حالم خوب نیس پس نمیتونم دوتا پارت دیگه رو الان بنویسم پارت بعدو عصر مینویسم و اون پارت دیگه رو هم شب
لطفا همینطوری حمایتم کنین تا انگیزم بیشتر شه واسه نوشتن پارتای بعدی ممنونم ازتون🥰
۵.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.