وقتی دوست پسر سابقت بود 12...
ویو ا.ت
بلاخره سریالم تموم شد و رفتم توی
اتاقم و یه تیپ سیاه و سفید زدم قرار بود امروز
بریم یه قرارداد مهم انجام بدیم
از عمارت زدم بیرون و رفتم توی پاتقمون
/: اوففففف بلاخره اومدی
+: الینا ساکت الان حالم اصلا خوب نیست
/: خوبی؟
+: اره بدک نیستم
/: اوکی ولی خوب نبودی بهم بوگو
+: ایشششش باشه
/: وا بیا و خوبی کن
+: هعیییی
/: باش بابا
سوار ماشین شدیم و سمت شرکت روندبم
رئیس هم اومده بود تا پرونده ها رو امضا کنه
رسیدیم به شرکت از ماشین اومدیم پایین و
داخل شرکت شدیم از منشی پرسیدیم که
اتاق جلسه کجاس و با دست یه نقطه از شرکت رو نشون
داد رفتیم طرف در و بازش کردیم رفتیم داخل با
صحنه ای که دیدم خون جلوی چشمام رو گرفت
رئیس: خوب بیاین قرارداد رو...
+: رئیس اگه بخوای قرارداد باهاشون ببندی
من دیگه نیستم
رئیس: ولی تو مثل دختر منی چرا باید همچین بگی
+: اون جولیا و وان هستن همونایی که براتون گفته بودم
اونا یه خیانت کار بیش نیستن لطفاً به حرفم گوش کنید
رئیس: ولی...
+: خواهش میکنم
رئیس: خوب باشه
قرارداد کنسله معذرت می خوام که شما رو تا
اینجا کشوندم ولی قراردارد کنسله
÷^: اما
رئیس: گفتم کنسله خداحافظ
+: .پوز خنده.
از شرکت اومدیم بیرون الینا اومد پیشمون
انگار نگران به نظر میرسید
/: چی شد قرارداد رو بستین؟
رئیس: نه کنسل شد
/: کنسل شد!
+: اوهوم
/: هوفففف واقعا معلوم نیست
باید چیکار کرد دیگه
+: اره ولش بیا بریم جشن بگیریم
رفتیم عمارت من چند لیوان مشروب رو سر کشیدیم
خواستم آخری رو هم سر بکشم که یکی جلومو گرفت
با حالت مستی گفتم
+: تو کی هستی؟
_: هه من کیم
+: تو چرا اینقدر شبیه کسی هستی که میشناسم
_: من دوست پسرتم
+: من دوست پسر داشتم
_: هوفففف واقعا مستی
~: معلومه کوری نمیبینی مسته
به خودم اومدم دیدم جیمین و یونا اومدن
خدایا اینا اینجا چیکار میکنن اوففففف بهتره یه کاری
کنم تفنگمو از جیبم درآوردم و هر دوشون رو بیهوش
کردم هه فکر کرده میتونه منو گول بزنه
به بادیگاردا گفتم ببرنشون تویه دو تا اتاق جدا
مطمئنم جین و بقیه هم میان دنبالشون
بادیگاردا اومدن و بردنشون و دست و پاهاشون رو
به تاج و تخت بستن
«دو ساعت بعد»
ویو ا.ت
رویه مبلا نشسته بودم و سرم توی گوشیم
بود که صدای داد جیمین اومد هوففف یونا هنوز
خوابه عادت خوابیدنشو هنوز ترک نکرده
رفتم توی اتاق جیمین
_: چرا منو بستی به تخت(داد)
+: بابا آروم باش جو گرفتی
_: چرا نیومدی پیشمون
+: من اینو باید ازت بپرسم تو چرا یکم بیشتر
نموندی توی بیمارستان
_: خوب ا.ت
+: حرف نزن
رفتم نزدیک تخت و دست و پاهاش رو باز کردم
از روی تخت پاشد و...
فعلا خماری بکشید
بلاخره سریالم تموم شد و رفتم توی
اتاقم و یه تیپ سیاه و سفید زدم قرار بود امروز
بریم یه قرارداد مهم انجام بدیم
از عمارت زدم بیرون و رفتم توی پاتقمون
/: اوففففف بلاخره اومدی
+: الینا ساکت الان حالم اصلا خوب نیست
/: خوبی؟
+: اره بدک نیستم
/: اوکی ولی خوب نبودی بهم بوگو
+: ایشششش باشه
/: وا بیا و خوبی کن
+: هعیییی
/: باش بابا
سوار ماشین شدیم و سمت شرکت روندبم
رئیس هم اومده بود تا پرونده ها رو امضا کنه
رسیدیم به شرکت از ماشین اومدیم پایین و
داخل شرکت شدیم از منشی پرسیدیم که
اتاق جلسه کجاس و با دست یه نقطه از شرکت رو نشون
داد رفتیم طرف در و بازش کردیم رفتیم داخل با
صحنه ای که دیدم خون جلوی چشمام رو گرفت
رئیس: خوب بیاین قرارداد رو...
+: رئیس اگه بخوای قرارداد باهاشون ببندی
من دیگه نیستم
رئیس: ولی تو مثل دختر منی چرا باید همچین بگی
+: اون جولیا و وان هستن همونایی که براتون گفته بودم
اونا یه خیانت کار بیش نیستن لطفاً به حرفم گوش کنید
رئیس: ولی...
+: خواهش میکنم
رئیس: خوب باشه
قرارداد کنسله معذرت می خوام که شما رو تا
اینجا کشوندم ولی قراردارد کنسله
÷^: اما
رئیس: گفتم کنسله خداحافظ
+: .پوز خنده.
از شرکت اومدیم بیرون الینا اومد پیشمون
انگار نگران به نظر میرسید
/: چی شد قرارداد رو بستین؟
رئیس: نه کنسل شد
/: کنسل شد!
+: اوهوم
/: هوفففف واقعا معلوم نیست
باید چیکار کرد دیگه
+: اره ولش بیا بریم جشن بگیریم
رفتیم عمارت من چند لیوان مشروب رو سر کشیدیم
خواستم آخری رو هم سر بکشم که یکی جلومو گرفت
با حالت مستی گفتم
+: تو کی هستی؟
_: هه من کیم
+: تو چرا اینقدر شبیه کسی هستی که میشناسم
_: من دوست پسرتم
+: من دوست پسر داشتم
_: هوفففف واقعا مستی
~: معلومه کوری نمیبینی مسته
به خودم اومدم دیدم جیمین و یونا اومدن
خدایا اینا اینجا چیکار میکنن اوففففف بهتره یه کاری
کنم تفنگمو از جیبم درآوردم و هر دوشون رو بیهوش
کردم هه فکر کرده میتونه منو گول بزنه
به بادیگاردا گفتم ببرنشون تویه دو تا اتاق جدا
مطمئنم جین و بقیه هم میان دنبالشون
بادیگاردا اومدن و بردنشون و دست و پاهاشون رو
به تاج و تخت بستن
«دو ساعت بعد»
ویو ا.ت
رویه مبلا نشسته بودم و سرم توی گوشیم
بود که صدای داد جیمین اومد هوففف یونا هنوز
خوابه عادت خوابیدنشو هنوز ترک نکرده
رفتم توی اتاق جیمین
_: چرا منو بستی به تخت(داد)
+: بابا آروم باش جو گرفتی
_: چرا نیومدی پیشمون
+: من اینو باید ازت بپرسم تو چرا یکم بیشتر
نموندی توی بیمارستان
_: خوب ا.ت
+: حرف نزن
رفتم نزدیک تخت و دست و پاهاش رو باز کردم
از روی تخت پاشد و...
فعلا خماری بکشید
۱۴.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.