رمان عشق ممنوعه پارت ۲۸
(از زبون ارس) منم لبمو گزاشتم رو لپاش بعد گرفتم خوابیدم
فرپا صبح پاشدیم بریم بیرون
دیا. اری میشه بریم دریا
ارس. بزا ۵صبح بریم که بیشتر خوش بگذره
دیا. آخ جون باشه
ارس. خب بریم
رفتیم بیرون دوباره آقا هوس بستنی کرد رفتیم بستنی گرفتیم و خوردیم
یه دفعه گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ارس. کیه
دیا. مامانمه
ارس. آها
مکالمه ی دیانا و مامانش
دیا. الو سلام مامانی
مامانش. سلام خوبی دیانا
دیا. مرسی تو خوبی بابا خوبه آجی اینا سلام به همه برسون
مامانش. باشه. دیانا کجایید
دیا. مغازه لباس فروشی
مامانش. آها گوشیو بده ارسلان
دیا. ارسلان، ارسلان....
ارس. بله
دیا. بیا مامانم کارت داره
ارسلان گوشیو گرفتو سلام علیک کردنو
ارس. جانم خاله
مامانش. ارسلان جان یه پسره امروز با اعصبانیت اومد در خونه گفت بگو ارسلان بیاد گفتم ارسلان اینجا نیست یعنی چیکار داسته الانم فک کنم داره میاد ترکیه
ارس. چی! یا ابلفضل
گوشیو قطع کردن
ارس. دیا میای بریم خونه
دیا. چرا
ارس. یکی داره میاد ترکیه از دارو دسته یارو که با متین دعوا کردیم
دیل. وای ارسلان تومگه نگفتی دو نفر بودین اونم با متین بگو چه خبره
ارس. یکی دیگه هم بوده
رفتیم خونه که........
ببرید تو خماری
تا پارت بعد
بچه ها احتمالا دوسه تا پا ت دیگه بنویسم بعد تو تعطیلات پارت نداریم کلا پس منتظر باشید خبر میدم چون جای که میریم نت خیلی ضعیفه پس صبر کنید و آنفالو نکنید و منتظر پارت باشید بعد تعطیلات احتمالا چندتا پارت بنویسم و رمان تموم شه و یه رمان دیگه بنویسم پس بای
فرپا صبح پاشدیم بریم بیرون
دیا. اری میشه بریم دریا
ارس. بزا ۵صبح بریم که بیشتر خوش بگذره
دیا. آخ جون باشه
ارس. خب بریم
رفتیم بیرون دوباره آقا هوس بستنی کرد رفتیم بستنی گرفتیم و خوردیم
یه دفعه گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ارس. کیه
دیا. مامانمه
ارس. آها
مکالمه ی دیانا و مامانش
دیا. الو سلام مامانی
مامانش. سلام خوبی دیانا
دیا. مرسی تو خوبی بابا خوبه آجی اینا سلام به همه برسون
مامانش. باشه. دیانا کجایید
دیا. مغازه لباس فروشی
مامانش. آها گوشیو بده ارسلان
دیا. ارسلان، ارسلان....
ارس. بله
دیا. بیا مامانم کارت داره
ارسلان گوشیو گرفتو سلام علیک کردنو
ارس. جانم خاله
مامانش. ارسلان جان یه پسره امروز با اعصبانیت اومد در خونه گفت بگو ارسلان بیاد گفتم ارسلان اینجا نیست یعنی چیکار داسته الانم فک کنم داره میاد ترکیه
ارس. چی! یا ابلفضل
گوشیو قطع کردن
ارس. دیا میای بریم خونه
دیا. چرا
ارس. یکی داره میاد ترکیه از دارو دسته یارو که با متین دعوا کردیم
دیل. وای ارسلان تومگه نگفتی دو نفر بودین اونم با متین بگو چه خبره
ارس. یکی دیگه هم بوده
رفتیم خونه که........
ببرید تو خماری
تا پارت بعد
بچه ها احتمالا دوسه تا پا ت دیگه بنویسم بعد تو تعطیلات پارت نداریم کلا پس منتظر باشید خبر میدم چون جای که میریم نت خیلی ضعیفه پس صبر کنید و آنفالو نکنید و منتظر پارت باشید بعد تعطیلات احتمالا چندتا پارت بنویسم و رمان تموم شه و یه رمان دیگه بنویسم پس بای
۵۰.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.