عشق مافیا پارت ۲
خیلی جای قشنگی بود. یک دفعه آجوما اومد، و گفت: بیا دخترم بیا قوانین این عمارت رو بهت بگم. دستم رو گرفت منو برد به یک اتاق گفت: اینجا اتاق تو هست، حالا همه چیز به کنار قوانین:
۱. هیچ وقت بدون اجازه وارد اتاق رئیس نمیشید.
۲. هرکاری که رئیس میگه رو انجام میدید اگه سرپیچی کنی تنبیه میشی.
۳. اینو یادت باشه تو اینجا یک خدمتکاری و باید آقا رو رئیس صدا کنید و غذای تمام وعده ها رو به اتاق ایشون میبرید.
چیز دیگه ای نیست حالا برو خودت رو جمع و جور کن و بیا این لباس رو بپوش و بیا صبحانه را برای آقا ببر.
گفتم: باشه
رفتم یک دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم لباس رو پوشیدم خیلی تو تنم خوشگل بود. (عکسش رو میزارم) رفتم پایین آشپزخونه، ظرف صبحانه رو از آجوما گرفتم و رفتم بالا.
در زدم و رفتم غذا رو گذاشتم رو میز خواستم برم بیرون که دستم رو گرفت و کشید سمت خودش، افتادم بغلش یه بوسه کوچیک روی لبم گذاشت از تعجب بر مردم که سریع به زور بلند شدم و رفتم بیرون. سریع یک لیوان آب خوردم که یهو آجوما گفت: شب مهمونی داریم یک لباس گذاشتم رو تخت برای شب اون رو بپوش، بقیه ی کار هایی باید بکنی رو آقای جونگ کوک میگن بهتون. گفتم: آقای جونگ کوک کیه؟ گفت: دختر بی عقلم همون آقای رئیس جنابعالی. یک لحظه خندم گرفت و رفتم اتاقم. لباس رو که دیدم، خیلی خوشگل بود. (عکسش رو گذاشتم اسلاید آخر،اسلاید اول هم عکس عمارت است) رفتم دراز کشیدم رو تخت که چشمام سنگین شد و خوبم برد.
۱. هیچ وقت بدون اجازه وارد اتاق رئیس نمیشید.
۲. هرکاری که رئیس میگه رو انجام میدید اگه سرپیچی کنی تنبیه میشی.
۳. اینو یادت باشه تو اینجا یک خدمتکاری و باید آقا رو رئیس صدا کنید و غذای تمام وعده ها رو به اتاق ایشون میبرید.
چیز دیگه ای نیست حالا برو خودت رو جمع و جور کن و بیا این لباس رو بپوش و بیا صبحانه را برای آقا ببر.
گفتم: باشه
رفتم یک دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم لباس رو پوشیدم خیلی تو تنم خوشگل بود. (عکسش رو میزارم) رفتم پایین آشپزخونه، ظرف صبحانه رو از آجوما گرفتم و رفتم بالا.
در زدم و رفتم غذا رو گذاشتم رو میز خواستم برم بیرون که دستم رو گرفت و کشید سمت خودش، افتادم بغلش یه بوسه کوچیک روی لبم گذاشت از تعجب بر مردم که سریع به زور بلند شدم و رفتم بیرون. سریع یک لیوان آب خوردم که یهو آجوما گفت: شب مهمونی داریم یک لباس گذاشتم رو تخت برای شب اون رو بپوش، بقیه ی کار هایی باید بکنی رو آقای جونگ کوک میگن بهتون. گفتم: آقای جونگ کوک کیه؟ گفت: دختر بی عقلم همون آقای رئیس جنابعالی. یک لحظه خندم گرفت و رفتم اتاقم. لباس رو که دیدم، خیلی خوشگل بود. (عکسش رو گذاشتم اسلاید آخر،اسلاید اول هم عکس عمارت است) رفتم دراز کشیدم رو تخت که چشمام سنگین شد و خوبم برد.
۷.۷k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.