سیاه و سفید(پارت6)
دازای و چویا میرن تو خوابگاه میبینن اتسوشی رو تخت خوابیده از درد گریه میکنه اکوتاگاوا همینطور نازش میکنه بلکه اروم بشه
دازای:به به میبینم باهم خوب شدید
اتسوشی:ایییی اخ اخ اخ گردنم اکوتاگاوت لعنت بهت
اکوتاگاوا:چی نه منو این؟ داری شوخی میکنی؟
چویا:پس جای اون کیس مارکا چیه
اکوتاگاوا:هیچی بابا دعوامون شد
اتسوشی:دعوا پدرسگ
اکوتاگاوا:خفه شو
دازای:باشه بابا ماهم باور کردیم
اتسوشی:ایییی اونو بیخیال بیاید به داد من برسید
دازای:نیخوای مث خودم بهت بانداژببندم
چویا:فقط یه خری مث تو به گردنش بانداژ میبنده
دازای:وا😐
چویا:والا
دازای:راستی موری سان سرکلاس گفت ما مسئول تمیز کردنیم
چویا:ای بابا حوصلم ندارم
اکوتاگاوا:چاره ایم نداری
اتسوشی:باشه
اکوتاگاوا:ولی اتسوشی تو حالت خوب نیس
اتسوشی:مهم نیس باید وضیفمونو انجام بدیم
اکوتاگاوا:باشه خود دانی
(حیاط)
دازای:اینجا رو باید تمیز کنیم
اکوتاگاوا و چویا یه جارو گرفتن دستشون تا اول جارو کنن بعد اب بریزن اتسوشی و دازایم هرکدوم یه شلنگه اب برداشتن
یهو دازای کرمش گرفت ابو باز کرد
اتسوشی:اخخخخ اب رو چرا باز کردی(اب داشت میپچید تو سر و صورتش)
دازایم افتاده بود دنبال چویا خیسش میکرد اکوتاگاوا هم بنده خدا وایساده بود نگا میکرد
چویا:بسه عوضی
دازای:نه خیر هنوز همه حات خیس نشده باید موش اب کشیده بشی
موری:شما چهارتا تنبیه میشد باید شیشه ها رو هم بشورید
دازای:چی؟!
چویا:چرا
موری:چون وسط کار بازی کردید حالا اینجا رو بشورید برید بعدش برید شیشه ها رو تمیز کنید
دازای:شیشه های کدوم طبقه
موری:اخر و یکی مونده به اخر
اتسوشی:یاخدا
همشون بعد شستن حیاط میرن طبقه ی اخر و یکی مونده به اخری رو بشورن(خبر ندارید ولی باید بیرونشم تمیز کنن)
دازای:به به میبینم باهم خوب شدید
اتسوشی:ایییی اخ اخ اخ گردنم اکوتاگاوت لعنت بهت
اکوتاگاوا:چی نه منو این؟ داری شوخی میکنی؟
چویا:پس جای اون کیس مارکا چیه
اکوتاگاوا:هیچی بابا دعوامون شد
اتسوشی:دعوا پدرسگ
اکوتاگاوا:خفه شو
دازای:باشه بابا ماهم باور کردیم
اتسوشی:ایییی اونو بیخیال بیاید به داد من برسید
دازای:نیخوای مث خودم بهت بانداژببندم
چویا:فقط یه خری مث تو به گردنش بانداژ میبنده
دازای:وا😐
چویا:والا
دازای:راستی موری سان سرکلاس گفت ما مسئول تمیز کردنیم
چویا:ای بابا حوصلم ندارم
اکوتاگاوا:چاره ایم نداری
اتسوشی:باشه
اکوتاگاوا:ولی اتسوشی تو حالت خوب نیس
اتسوشی:مهم نیس باید وضیفمونو انجام بدیم
اکوتاگاوا:باشه خود دانی
(حیاط)
دازای:اینجا رو باید تمیز کنیم
اکوتاگاوا و چویا یه جارو گرفتن دستشون تا اول جارو کنن بعد اب بریزن اتسوشی و دازایم هرکدوم یه شلنگه اب برداشتن
یهو دازای کرمش گرفت ابو باز کرد
اتسوشی:اخخخخ اب رو چرا باز کردی(اب داشت میپچید تو سر و صورتش)
دازایم افتاده بود دنبال چویا خیسش میکرد اکوتاگاوا هم بنده خدا وایساده بود نگا میکرد
چویا:بسه عوضی
دازای:نه خیر هنوز همه حات خیس نشده باید موش اب کشیده بشی
موری:شما چهارتا تنبیه میشد باید شیشه ها رو هم بشورید
دازای:چی؟!
چویا:چرا
موری:چون وسط کار بازی کردید حالا اینجا رو بشورید برید بعدش برید شیشه ها رو تمیز کنید
دازای:شیشه های کدوم طبقه
موری:اخر و یکی مونده به اخر
اتسوشی:یاخدا
همشون بعد شستن حیاط میرن طبقه ی اخر و یکی مونده به اخری رو بشورن(خبر ندارید ولی باید بیرونشم تمیز کنن)
۴.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.