پارت 3
بی خبر از زندگی
_حالا بیاین بریم رو صحنه به لین چیرا فک نکنین
بعد تموم شدن اجرا موقع سخنرانی اعضا
نامجون: مواظب خودتون باشین
(_)
نامجون بهم اشاره کرد که برم یه چیزی بگم
صفحه نمایش افتاد روم
صدای ایدلا بلند شد
همه میگفتن چقد خوشگلم و این حرفا
_میخواستم بگم که هیچ چیز کامل نیست ما قبلا مجبور بودیم خودمون و کامل نشون بدیم چیزی که نبودیم اما به این توجه نداشتیم که این تفاوت و ها و نقص ها مارو تبدیل به فردی میکنه پس این یه ویژگی مثبته
حرفام که تموم شد همه بهم دست زدن
ما هم رفتیم کنار بقیه نشستیم
چند تا گروه دیگه هم اجرا کردن و حرف زدن
دوباره مثل قبلا همه رفتن رو استیج
باهم میرقصیدن
مسخره بازی در میاوردن
شده بودی مثل بچه ها
ولی من اصلا همراهی نکردمشون
حالم خوب نبود
برای همین نشستم روی صندلی
مراسم که تموم شد رفتم خونه و
بعدشم خوابیدم
(+)
+مینهو فردا قراره برگردیم کره
@باشه
مینهو بر عکس بچه های دیگه خیلی اروم بود
همیشه این نقص که پدر نداشت
ناراحتش میکرد
هنوز به این فک میکنم که چی شد که من
بچه و از پدرش جدا کردم
من حتی به اون نگفتم که بچه داره
. ده سال قبل.
دکتر: خانم جئون شما باردارین
(+)
وقتی این حرف و از زبون دکتر شنیدم
نمیدونستم چیکار کنم تنها چیزی که
به ذهنم رسید سقط بود
+ببخشید من میخوام بچه و سقط کنم باید کی بیام؟
دکتر: این کار غیر قانونیه و جنین بزرگه سقطش باعث میشه هیچ وقت نتونین بچه دار بشین
+راهی نیست من نمیتونم نگهش دارم
دکتر: من دارم خیلی مثبت بهتون میگم حتی با وضعیت ضعیف بودن بدنتون امکانش هست خودتون هم جونتون و از دست بدین سقط بهتون پیشنهاد نمیشه بچه سه ماهه و نمیشه به راحتی سقط کرد
+باشه ممنون
از مطب اومدم بیرون
نمیدونستم چیکار کنم
همچی از اون شب شروع شد
اگه فقط من مست نمیکردم و نمیرفتم بار
الان اینطوری نمیشد
درسته من از کسی که نمیشناختم بچه دار شدم
من فقط اسمش و میدونستم
کیم تهیونگ
میدونستم یه ایدله نمیتونستم
زندگیش و نابود کنم
حتما تا الان کلی زحمت کشیده
برای همین تصمیم گرفتم بهش نگم
........
_حالا بیاین بریم رو صحنه به لین چیرا فک نکنین
بعد تموم شدن اجرا موقع سخنرانی اعضا
نامجون: مواظب خودتون باشین
(_)
نامجون بهم اشاره کرد که برم یه چیزی بگم
صفحه نمایش افتاد روم
صدای ایدلا بلند شد
همه میگفتن چقد خوشگلم و این حرفا
_میخواستم بگم که هیچ چیز کامل نیست ما قبلا مجبور بودیم خودمون و کامل نشون بدیم چیزی که نبودیم اما به این توجه نداشتیم که این تفاوت و ها و نقص ها مارو تبدیل به فردی میکنه پس این یه ویژگی مثبته
حرفام که تموم شد همه بهم دست زدن
ما هم رفتیم کنار بقیه نشستیم
چند تا گروه دیگه هم اجرا کردن و حرف زدن
دوباره مثل قبلا همه رفتن رو استیج
باهم میرقصیدن
مسخره بازی در میاوردن
شده بودی مثل بچه ها
ولی من اصلا همراهی نکردمشون
حالم خوب نبود
برای همین نشستم روی صندلی
مراسم که تموم شد رفتم خونه و
بعدشم خوابیدم
(+)
+مینهو فردا قراره برگردیم کره
@باشه
مینهو بر عکس بچه های دیگه خیلی اروم بود
همیشه این نقص که پدر نداشت
ناراحتش میکرد
هنوز به این فک میکنم که چی شد که من
بچه و از پدرش جدا کردم
من حتی به اون نگفتم که بچه داره
. ده سال قبل.
دکتر: خانم جئون شما باردارین
(+)
وقتی این حرف و از زبون دکتر شنیدم
نمیدونستم چیکار کنم تنها چیزی که
به ذهنم رسید سقط بود
+ببخشید من میخوام بچه و سقط کنم باید کی بیام؟
دکتر: این کار غیر قانونیه و جنین بزرگه سقطش باعث میشه هیچ وقت نتونین بچه دار بشین
+راهی نیست من نمیتونم نگهش دارم
دکتر: من دارم خیلی مثبت بهتون میگم حتی با وضعیت ضعیف بودن بدنتون امکانش هست خودتون هم جونتون و از دست بدین سقط بهتون پیشنهاد نمیشه بچه سه ماهه و نمیشه به راحتی سقط کرد
+باشه ممنون
از مطب اومدم بیرون
نمیدونستم چیکار کنم
همچی از اون شب شروع شد
اگه فقط من مست نمیکردم و نمیرفتم بار
الان اینطوری نمیشد
درسته من از کسی که نمیشناختم بچه دار شدم
من فقط اسمش و میدونستم
کیم تهیونگ
میدونستم یه ایدله نمیتونستم
زندگیش و نابود کنم
حتما تا الان کلی زحمت کشیده
برای همین تصمیم گرفتم بهش نگم
........
۲.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.