وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p³³
جونگکوک سرش رو جا به جا کرد و لب های پر هوسش رو روی گردن ا.ت کشید..
به محض جدا شدن سر جونگکوک از گردن ا.ت تهیونگ موهای جونگ کوک رو توی مشتش گرفت و کشید: بهت..اخطار داده بودم..نزدیک ا.تم نشو
خودت خواستی.
ا.ت از روی پای جونگکوک بلند شد و در کسری از ثانیه جونگکوک به اونطرف اتاق پرتاب شد
درسته..تهیونگ با یه ضربه جونگکوک رو به دیوار کوبید..
ا.ت مبهوت و متعجب به تهیونگ نگاه میکرد.
صدای عربده جونگکوک که از سر درد بود یک لحظه هم قطع نمیشد
ا.ت هیرت زده به تهیونگ نگاه کرد و لباش رو تر کرد: چ..چیکار کردی تهیونگ؟ اگه سرش بشکنه چی؟؟
تهیونگ با حرص به سمت ا.ت برگشت و گردن ا.ت رو توی دست چپش گرفت.. با دست راستش شروع به تمیز کردن جای مارک جونگکوک روی گردن ا.ت کرد: این کوفتی باید پاک شه.. نمیزارم بمونه
گرمی اشک توی چشم های تهیونگ حس شد و آروم گونش رو لمس کرد: چرا..هق آخه چرا؟ بسه دیگه..
تهیونگ با خشم و گریه به سمت جونگکوک رفت و یقش رو توی دستاش گرفت: جئون جونگ کوککککک...منن ا.تم رو نمیدم بهتت..بیخیال ا.ت من شو
ا.ت به طرف تهیونگ دویید و یقه جونگکوک رو از دست های تهیونگ باز کرد: هی تهیونگم..بیخیال شو.. الان جونگکوک شی حالش خوب نیس..
تهیونگ دستای ا.ت رو گرفت و چشماش رو بست: منو از این روانی دور کن تا پارش نکردم...!
ا.ت دست تهیونگ رو گرفت و به اتاقش برد..
بعد از اینکه تهیونگ رو روی تخت نشست و سرش رو با دستاش حصار کرد..
ا.ت دستی به موهای تهیونگ کشید و زمزمه کرد: آخه چرا اینطوری میکنی؟ نمیفهمی با اینکارات نگرانت میشم؟ چرا انقدر خشونت اخه؟
ا.ت بوسه ایی به گونه تهیونگ زد که باعث لبخند تهیونگ شد: همیشه میدونی چطوری آرومم کنی!
ا.ت دوباره بوسه هاش رو روی گونه تهیونگ پیاده کرد..
لبخند مستطیلی که روی لب تهیونگ شکل گرفته بود برای ا.ت پرستیدنی بود!
ا.ت آخرین بوسه رو روی گونه تهیونگ کاشت و ادامه داد: تهیونگم..من برم به داد کوک برسم..
تهیونگ روی تخت دراز کشید و با اخم جواب داد: بهش خیلی دست نزن..
ا.ت سری تکون داد و از اتاق خارج شد..
گیلیلیلییییییییی
اینم پارت ۳۳..
به محض جدا شدن سر جونگکوک از گردن ا.ت تهیونگ موهای جونگ کوک رو توی مشتش گرفت و کشید: بهت..اخطار داده بودم..نزدیک ا.تم نشو
خودت خواستی.
ا.ت از روی پای جونگکوک بلند شد و در کسری از ثانیه جونگکوک به اونطرف اتاق پرتاب شد
درسته..تهیونگ با یه ضربه جونگکوک رو به دیوار کوبید..
ا.ت مبهوت و متعجب به تهیونگ نگاه میکرد.
صدای عربده جونگکوک که از سر درد بود یک لحظه هم قطع نمیشد
ا.ت هیرت زده به تهیونگ نگاه کرد و لباش رو تر کرد: چ..چیکار کردی تهیونگ؟ اگه سرش بشکنه چی؟؟
تهیونگ با حرص به سمت ا.ت برگشت و گردن ا.ت رو توی دست چپش گرفت.. با دست راستش شروع به تمیز کردن جای مارک جونگکوک روی گردن ا.ت کرد: این کوفتی باید پاک شه.. نمیزارم بمونه
گرمی اشک توی چشم های تهیونگ حس شد و آروم گونش رو لمس کرد: چرا..هق آخه چرا؟ بسه دیگه..
تهیونگ با خشم و گریه به سمت جونگکوک رفت و یقش رو توی دستاش گرفت: جئون جونگ کوککککک...منن ا.تم رو نمیدم بهتت..بیخیال ا.ت من شو
ا.ت به طرف تهیونگ دویید و یقه جونگکوک رو از دست های تهیونگ باز کرد: هی تهیونگم..بیخیال شو.. الان جونگکوک شی حالش خوب نیس..
تهیونگ دستای ا.ت رو گرفت و چشماش رو بست: منو از این روانی دور کن تا پارش نکردم...!
ا.ت دست تهیونگ رو گرفت و به اتاقش برد..
بعد از اینکه تهیونگ رو روی تخت نشست و سرش رو با دستاش حصار کرد..
ا.ت دستی به موهای تهیونگ کشید و زمزمه کرد: آخه چرا اینطوری میکنی؟ نمیفهمی با اینکارات نگرانت میشم؟ چرا انقدر خشونت اخه؟
ا.ت بوسه ایی به گونه تهیونگ زد که باعث لبخند تهیونگ شد: همیشه میدونی چطوری آرومم کنی!
ا.ت دوباره بوسه هاش رو روی گونه تهیونگ پیاده کرد..
لبخند مستطیلی که روی لب تهیونگ شکل گرفته بود برای ا.ت پرستیدنی بود!
ا.ت آخرین بوسه رو روی گونه تهیونگ کاشت و ادامه داد: تهیونگم..من برم به داد کوک برسم..
تهیونگ روی تخت دراز کشید و با اخم جواب داد: بهش خیلی دست نزن..
ا.ت سری تکون داد و از اتاق خارج شد..
گیلیلیلییییییییی
اینم پارت ۳۳..
۲۶.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.