ملکه پری ها(part 1)
ملکه پری ها(part 1)
*ویو تیانا
زنگوله پادشاهی خورد و همه ی پری ها باید میرفتن
به سمت قلعه راه افتادم و رسیدم به قلعه راگاتا هم اونجا بود اون دختره ی از خود راضی
(صدای شیپور)
ژنرال:متاسفانه چند روز پیش ملکه میخواستن جانشین انتخاب کنن و ازمون هم گرفتن ولی دیروز ملکه فوت شدن و از بین کسانی که در آزمون شرکت کرده بودن یکی رو انتخاب کرده ملکه وصیت داده که از بین تیانا،راگاتا،لیا،السا برای ملکه جدید پری ها تیانا رو انتخاب کرده.
زوق زده شده بودم و اصلا باورم نمیشد من ملکه شده بودم
راگاتا هم چپ چپ نگاه میکرد انقد خوشحال شده بودم کو..نش داشت میسوخت
راگاتا تو ذهن:دختره افریته چرا اون باید ملکه بشه ها؟؟؟؟
تاج رو آوردن و گذاشتن رو سرم اونموقع حس خیلی خوبی داشتم مامانمم تشویقم میکرد
شب شد و من خواستم برم تو اتاق جدیدم بخوابم که یهو یکی تاجمو برداشت
تیانا:هی
راگاتا:حق من بود که ملکه بشم این برای منه!
تیانا:بدش ببینم
راگاتا:ولش کن
تیانا:بدششش
راگاتا:نکننننن
همینجوری که داشتیم جر و بحث میکردیم یهو یه اتفاقی افتاد و یهویی به یه جای دیگه تلپورت شدیم
راگاتا:اینجا کجاست؟
تیانا:نمیدونم
راگاتا:همش تقصیر توعه اگه تاجو داده بودی اینجوری نمیشد
تیانا:تو باید تاجو میدادی!
یهو یه کسی از کنارم رد شد که نه بال داشت نه گوشی مثل پری ها
تیانا: هی آقا هیی
اون آقا منو نادیده گرفتو رفت
راگاتا:فک نکنم اونا بتونن مارو ببی.....
یهو دهن راگاتا باز شد و همش به یه پسره نگاه میکرد منم گفتم ولکن بشه ولی نمیشد
راگاتا:صبر کن منم بیام
تیانا:بیا دیگه یساعته
یهویی راگاتا رفت سمت همون پسره
راگاتا:هی آقا من راگاتامممم راگاتا چقد جذابم
تیانا:میدونی که اون تورو نمیبینه
راگاتا:عیشش
*ویو تیانا
زنگوله پادشاهی خورد و همه ی پری ها باید میرفتن
به سمت قلعه راه افتادم و رسیدم به قلعه راگاتا هم اونجا بود اون دختره ی از خود راضی
(صدای شیپور)
ژنرال:متاسفانه چند روز پیش ملکه میخواستن جانشین انتخاب کنن و ازمون هم گرفتن ولی دیروز ملکه فوت شدن و از بین کسانی که در آزمون شرکت کرده بودن یکی رو انتخاب کرده ملکه وصیت داده که از بین تیانا،راگاتا،لیا،السا برای ملکه جدید پری ها تیانا رو انتخاب کرده.
زوق زده شده بودم و اصلا باورم نمیشد من ملکه شده بودم
راگاتا هم چپ چپ نگاه میکرد انقد خوشحال شده بودم کو..نش داشت میسوخت
راگاتا تو ذهن:دختره افریته چرا اون باید ملکه بشه ها؟؟؟؟
تاج رو آوردن و گذاشتن رو سرم اونموقع حس خیلی خوبی داشتم مامانمم تشویقم میکرد
شب شد و من خواستم برم تو اتاق جدیدم بخوابم که یهو یکی تاجمو برداشت
تیانا:هی
راگاتا:حق من بود که ملکه بشم این برای منه!
تیانا:بدش ببینم
راگاتا:ولش کن
تیانا:بدششش
راگاتا:نکننننن
همینجوری که داشتیم جر و بحث میکردیم یهو یه اتفاقی افتاد و یهویی به یه جای دیگه تلپورت شدیم
راگاتا:اینجا کجاست؟
تیانا:نمیدونم
راگاتا:همش تقصیر توعه اگه تاجو داده بودی اینجوری نمیشد
تیانا:تو باید تاجو میدادی!
یهو یه کسی از کنارم رد شد که نه بال داشت نه گوشی مثل پری ها
تیانا: هی آقا هیی
اون آقا منو نادیده گرفتو رفت
راگاتا:فک نکنم اونا بتونن مارو ببی.....
یهو دهن راگاتا باز شد و همش به یه پسره نگاه میکرد منم گفتم ولکن بشه ولی نمیشد
راگاتا:صبر کن منم بیام
تیانا:بیا دیگه یساعته
یهویی راگاتا رفت سمت همون پسره
راگاتا:هی آقا من راگاتامممم راگاتا چقد جذابم
تیانا:میدونی که اون تورو نمیبینه
راگاتا:عیشش
۱۵۱
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.