من به تو خندیدم چون که میدانستم
من به تو خندیدم چون که میدانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمیدانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تاکه باخنده ی تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان منو
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت:برو
چون نمی خواست به خاطر سپارد گریه تلخ تورا
ومن رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
میدهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه میشد اگر باغچه خانه ی ما سیب نداشت
ادامه دارد...
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمیدانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تاکه باخنده ی تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان منو
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت:برو
چون نمی خواست به خاطر سپارد گریه تلخ تورا
ومن رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
میدهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه میشد اگر باغچه خانه ی ما سیب نداشت
ادامه دارد...
۲.۲k
۱۲ شهریور ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.