همه چی از اون شب شروع شد...؟!p8
جیمین ویو.
دیگه ساعت پنج صبح بود که یونجی رفت بخوابه منم رفتم تو اتاقش نشستم رو تخت و منتظر بودم که بیاد بخوابیم که...
+هوی تو کجا؟
_...
+برو بخواب رو مبل!
_...
+بلند شو سریع.
_«وقتی اینو - میزارم یعنی تو ذهنشون». -منم از غصه برا خودم لم دادم رو تخت خوابیدم زیر پتو و پشتمو کردم بهش-
+ایشششش باشه اصلا تو بخواب اینجا من میرم یجا دیگه اهههه
نکته:خونه یونجی دوتا اتاق داره
یونجی ویو.
بزار اون گلابی کیو...یعنی ایکبیری بخوابه فردا براش دارم😈
پرش زمانی به فردا صبح...
جیمین ویو.
ساعت ۸ بود از خواب پاشدم رفتم بیرون اون خیار هنو بیدار نشده بود منم رفتم لباس پوشیدم یه پارچ اب و یخ درست کردم موندم تا سرد شه و رفتم در خونه رو باز گذاشتم که سریع فرار کنم برم😈
پ ن:مثلاً یونجی واسه جیمین نقشه داشت😶🤨
خلاصه همه کارا رو کردم و رفتم تو اتاقی که توش خواب بود و پارچو روش خالی کردم که عین برق گرفته ها از خواب پاشد 😈
هه 😎
دیدم داره بلند میشه که پا به فرار گذاشتم...
داشتم میرفتم سمت در که پام به میز گیر کردو افتادم و....
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد...
شرطا
مث پارت قبل
دیگه ساعت پنج صبح بود که یونجی رفت بخوابه منم رفتم تو اتاقش نشستم رو تخت و منتظر بودم که بیاد بخوابیم که...
+هوی تو کجا؟
_...
+برو بخواب رو مبل!
_...
+بلند شو سریع.
_«وقتی اینو - میزارم یعنی تو ذهنشون». -منم از غصه برا خودم لم دادم رو تخت خوابیدم زیر پتو و پشتمو کردم بهش-
+ایشششش باشه اصلا تو بخواب اینجا من میرم یجا دیگه اهههه
نکته:خونه یونجی دوتا اتاق داره
یونجی ویو.
بزار اون گلابی کیو...یعنی ایکبیری بخوابه فردا براش دارم😈
پرش زمانی به فردا صبح...
جیمین ویو.
ساعت ۸ بود از خواب پاشدم رفتم بیرون اون خیار هنو بیدار نشده بود منم رفتم لباس پوشیدم یه پارچ اب و یخ درست کردم موندم تا سرد شه و رفتم در خونه رو باز گذاشتم که سریع فرار کنم برم😈
پ ن:مثلاً یونجی واسه جیمین نقشه داشت😶🤨
خلاصه همه کارا رو کردم و رفتم تو اتاقی که توش خواب بود و پارچو روش خالی کردم که عین برق گرفته ها از خواب پاشد 😈
هه 😎
دیدم داره بلند میشه که پا به فرار گذاشتم...
داشتم میرفتم سمت در که پام به میز گیر کردو افتادم و....
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد...
شرطا
مث پارت قبل
۱۲.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.