پارت ۱۰ هیونلیکس
فلیکس فردای اون روز با خودش گفت: هیمممم بنظرم برم خونه هیونجین ببینم حالش خوبه یاااا کمک نمیخواد
و با این حرف پاهاشو رو پاهاشو گذاشت و گفت : هوممم یکم هوا بگیرم بعد برم *توی باغ بود*
فلیکس به هیونجین زنگ زد و ازش پرسید خونه ست یا نه و هیونجین گفت اره و من هستم
فلیکس سوار تاکسی شد، یجورایی قلبش تند میزد اما خودش نمیدونست چرا اما وقتی به مقصد که خونه هیونجین رسیده قلبش بیشتر شروع به تپیدن کردن و نفس عمیق کشید گفت: وای خدا امروز من چمه. زنگ در رو زد و سوار اسانسور شد و شروع کرد به مرتب کردن خودش، وقتی در اسانسور باز شد هیونجین رو دید که گفت: او فلیکس خوش امدی بیا تو
فلیکس با خوشحالی رفت تو و گفت: حیحی مرسیی
هیونجین گفت: خب توی بیا اینجا بشین و من فقط سوجو دارم میخوریی؟ *یعنی منظورم چیزای مثل شربت بود که هیونجین نداشت ولی سوجو داشت*
فلیکس گفت: امممم، باشهه
و خوردن ، چند دقیقه بعد فلیکس سه لیوان خورد و گفت: توم بخور خوبهه
هیونجین که یه لیوان خورد گفت: ایواییی نهه
فلیکس که مست شده بود گفت: نه بخور خوبهه *ورژن مست شده*
هیونجین یهو یاد سنه فلیکس افتاد که ۱۷ سالشه و سریع بردش دکتر *بغلش کرد🥲✨*
و دکتر گفت: خب چیزی ش نیست فقط یه سرم باید بهش بزنیم
هیونجین که خیلی نگران فلیکس بود چون زیر سن قانونی بود و حعی داشت خودش رو سرزنش میکرد
_____★____
لایک ، کامنت و فالو یادتون نرهههه🥲💗
و با این حرف پاهاشو رو پاهاشو گذاشت و گفت : هوممم یکم هوا بگیرم بعد برم *توی باغ بود*
فلیکس به هیونجین زنگ زد و ازش پرسید خونه ست یا نه و هیونجین گفت اره و من هستم
فلیکس سوار تاکسی شد، یجورایی قلبش تند میزد اما خودش نمیدونست چرا اما وقتی به مقصد که خونه هیونجین رسیده قلبش بیشتر شروع به تپیدن کردن و نفس عمیق کشید گفت: وای خدا امروز من چمه. زنگ در رو زد و سوار اسانسور شد و شروع کرد به مرتب کردن خودش، وقتی در اسانسور باز شد هیونجین رو دید که گفت: او فلیکس خوش امدی بیا تو
فلیکس با خوشحالی رفت تو و گفت: حیحی مرسیی
هیونجین گفت: خب توی بیا اینجا بشین و من فقط سوجو دارم میخوریی؟ *یعنی منظورم چیزای مثل شربت بود که هیونجین نداشت ولی سوجو داشت*
فلیکس گفت: امممم، باشهه
و خوردن ، چند دقیقه بعد فلیکس سه لیوان خورد و گفت: توم بخور خوبهه
هیونجین که یه لیوان خورد گفت: ایواییی نهه
فلیکس که مست شده بود گفت: نه بخور خوبهه *ورژن مست شده*
هیونجین یهو یاد سنه فلیکس افتاد که ۱۷ سالشه و سریع بردش دکتر *بغلش کرد🥲✨*
و دکتر گفت: خب چیزی ش نیست فقط یه سرم باید بهش بزنیم
هیونجین که خیلی نگران فلیکس بود چون زیر سن قانونی بود و حعی داشت خودش رو سرزنش میکرد
_____★____
لایک ، کامنت و فالو یادتون نرهههه🥲💗
۳.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.