PART:27
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
با اینکه فهمیدم تهیونگ از قصد منو ول کرد
ولی بازم برای اینکه بخواطر من دستش درد میکنه ناراحت بودم
دیگه سعی کردم ساکت باشم که رسیدیم خونه
خوnریزیه تهیونگ زیاد شده بودو نصف تیشرتش خو nی شده بود
وقتی ماشینو نگه داشت پیاده شدم جونگکوک به سمتمون امد
کوک: تو خوبی
دوباره گریم گرفت
تهیونگ پیاده شده بود که به بالای ماشینش کوبید
ته: بس کن دیگه ..
انا: م..من خوبم ...ولی..خو nریزیه تهیونگ خیلی زیاد شده
جونگکوک به طرف تهیونگ برگشت
کوک: چرا رنگت عین گچ شده ؟؟؟
رفت طرفش و دستشو گذاشت رو پیشونیه تهیونگ
ته: چیه؟
کوک: تهیونگم بیا بریم بالا وضعت خیلی داغونه
ته: من خوبم
تهیونگ به طرف خونه برگشت و چند قدم رفت ولی یه دفعه وایساد و تلو تلو خورد
جونگکوک خودشو بهش رسوندو نگهش داشت
کوک: کم لج باز باش دیگه بیا بریم بالا
دیگه چییزی نگفت و با تهیونگ به سمت خونه رفتن
کوک: انااللیی...بیا
بازم برگردم تو اون خونه
تهیونگ وایساد و جونگکوکم بعد اون
ته: فرش قرمز میخوای بیا دیگه...بخدا ایندفعه خودم میکشمت بیا دیگه
تهیونگ به راهش ادامه داد و منم اروم پشت سرش رفتم
وقتی وارد شدیم
یه پیر مرد رو مبل نشسته بود
کوک: انالی..این اقا دکتره .....پاتو بهش نشون بده
انا: نه .تهیونگ...وضعش بدتره
ته: برو بابا....دختر جون من و با خودت مقایسه میکنی؟ من هیچیم نیست
مرده از مبل بلند شد
مرده: اقای کیم تهیونگ خوnریزیه شما اگه ادامه پیدا کنه رنگتون مثل الان میمره و سر گیجه میگیرد و حتی تب میکنید و در اخر از حال میرید ...و من با این وضع که میبینم صد درصد تبم دارید و فقط مونده بیهوش شدنتون پس لطفا مقاومت نکنید
جونگکوک به طرف تهیونگ رفت و محکم زد پس کلش
کوک: حرف گوش بده دیگه
خلاصه با همین
زدنا نشست
مرده: ببینم شوخیت گرفته؟...رو کاناپه؟؟..خونه به این بزرگی اتاق نداره
کوک: خوب باشه برید طبقه بالا اتاقی که تَه راه رو ..تا من تهیونگ و بیارم
مرده: پسرهه خنگ تا من اینو درمون کنم که دختر بد بخت نابود میشه
جونگکوک کاراشو ول کرد
کوک: خو الان من دقیقا چیکار باید بکنم؟*😑😐*
مرده: تهیونگ و بیار ...
و رو به منم گفت:
_ دخترم تو ام دنبالم بیا
به حرفش گوش دادم و دنبالش رفتم
وقتی خواستم از پله ها برم بالا برگشتم و به تهکوک نگاه کردم که تهیونگ با نگاهش میخواست تیکه پارم کنه
پله هارو بالا رفتم
حالا خوبه خودش منو تو اون وضعیت گذاشته بود ...اصلا مگه من خواستم تا کمکم کنه؟؟
طبق نقشش میزاشت بمیرم
حالا الانم طلبکاره
▪ویو انالی▪
با اینکه فهمیدم تهیونگ از قصد منو ول کرد
ولی بازم برای اینکه بخواطر من دستش درد میکنه ناراحت بودم
دیگه سعی کردم ساکت باشم که رسیدیم خونه
خوnریزیه تهیونگ زیاد شده بودو نصف تیشرتش خو nی شده بود
وقتی ماشینو نگه داشت پیاده شدم جونگکوک به سمتمون امد
کوک: تو خوبی
دوباره گریم گرفت
تهیونگ پیاده شده بود که به بالای ماشینش کوبید
ته: بس کن دیگه ..
انا: م..من خوبم ...ولی..خو nریزیه تهیونگ خیلی زیاد شده
جونگکوک به طرف تهیونگ برگشت
کوک: چرا رنگت عین گچ شده ؟؟؟
رفت طرفش و دستشو گذاشت رو پیشونیه تهیونگ
ته: چیه؟
کوک: تهیونگم بیا بریم بالا وضعت خیلی داغونه
ته: من خوبم
تهیونگ به طرف خونه برگشت و چند قدم رفت ولی یه دفعه وایساد و تلو تلو خورد
جونگکوک خودشو بهش رسوندو نگهش داشت
کوک: کم لج باز باش دیگه بیا بریم بالا
دیگه چییزی نگفت و با تهیونگ به سمت خونه رفتن
کوک: انااللیی...بیا
بازم برگردم تو اون خونه
تهیونگ وایساد و جونگکوکم بعد اون
ته: فرش قرمز میخوای بیا دیگه...بخدا ایندفعه خودم میکشمت بیا دیگه
تهیونگ به راهش ادامه داد و منم اروم پشت سرش رفتم
وقتی وارد شدیم
یه پیر مرد رو مبل نشسته بود
کوک: انالی..این اقا دکتره .....پاتو بهش نشون بده
انا: نه .تهیونگ...وضعش بدتره
ته: برو بابا....دختر جون من و با خودت مقایسه میکنی؟ من هیچیم نیست
مرده از مبل بلند شد
مرده: اقای کیم تهیونگ خوnریزیه شما اگه ادامه پیدا کنه رنگتون مثل الان میمره و سر گیجه میگیرد و حتی تب میکنید و در اخر از حال میرید ...و من با این وضع که میبینم صد درصد تبم دارید و فقط مونده بیهوش شدنتون پس لطفا مقاومت نکنید
جونگکوک به طرف تهیونگ رفت و محکم زد پس کلش
کوک: حرف گوش بده دیگه
خلاصه با همین
زدنا نشست
مرده: ببینم شوخیت گرفته؟...رو کاناپه؟؟..خونه به این بزرگی اتاق نداره
کوک: خوب باشه برید طبقه بالا اتاقی که تَه راه رو ..تا من تهیونگ و بیارم
مرده: پسرهه خنگ تا من اینو درمون کنم که دختر بد بخت نابود میشه
جونگکوک کاراشو ول کرد
کوک: خو الان من دقیقا چیکار باید بکنم؟*😑😐*
مرده: تهیونگ و بیار ...
و رو به منم گفت:
_ دخترم تو ام دنبالم بیا
به حرفش گوش دادم و دنبالش رفتم
وقتی خواستم از پله ها برم بالا برگشتم و به تهکوک نگاه کردم که تهیونگ با نگاهش میخواست تیکه پارم کنه
پله هارو بالا رفتم
حالا خوبه خودش منو تو اون وضعیت گذاشته بود ...اصلا مگه من خواستم تا کمکم کنه؟؟
طبق نقشش میزاشت بمیرم
حالا الانم طلبکاره
۲۱.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.