فرشته ی مرگ part 7
گفت :خوب نظرت میری یا نه میمونی
سرم رو بالا اوردم همون طور که شراب رو توی گیلاسش میچرخوند یه جرعه کوچیکی ازش نوشید
که من لب زدم گفتم : خوب درسته ... من اگه از اینجا برم و تو هنوز زنده باشی من میمیرم
ولی تضمیمیم نداره که من با اینجا موندنم زنده بمون
ممکنه تو منو بکشی یا اینکه رئیسم منو پیدا کنه
که جونگکوک با تمسخر خندهای کرد وگفت:نترس کوچولو اینجا جونت در خطر نیست ولی بازم تصمیم گیری با خودته
با کمی مکث گفتم : من کوچولو نیستم .....اون دوتا بادیگاردی که بیرون از درن چی ؟
کوک : اونا رو از همون اولی که اومدی گیر انداختم
با تعجب ابرو بالا انداختم
که ادامه داد: اگه دیگه بهونه ای نیست دنبالم بیا
از جاش بلند شد از اون سالن اومدیم بیرون
به دور و اطرافم نگاهی انداختم همه چیزش با تم مشکی بود دقیقا تم خونهیمن هییی خیلی دلم میخواد برگردم خونه
همینطور که داشتم به خونم فکر میکردم یه خانم مسنی اومد جلومون
که جانگکوک گفت :اجوما این خانم یه چند وقت یا بهتره بگم مدت طولانی مهمون ماست یه اتاق بهش بدین
اجوما :باشه .......بیا بریم دخترم
دنبال اجوما رفتم که منو به یه اتاق برد و گفت:خوب این اتاقته الان برو به دوش بگیر حتما خیلی خسته ای
ا.ت :..ولی من لباس ندارم که بخ وام برم حموم
اجوما : توی کمد لباس هست میتونی ازشون استفاده کنی
ا.ت : باشه
بعد از رفتن اجوما یه نگاهی به اتاق انداختم و توی کمد سرک کشیدم ویه دست لباس برداشتم رفتم حموم
وقتی از حموم اومدم مو هامو خشک کردم و خودمو ولو کردم روی تخت خیلی خسته بودم ولی از خوابیدن هم میترسیدم بیخیال همه چی شدم و پتو رو روی خودم کشیدم و خوابیدم
(صبح)
______
چون اخر شب اینترنت نداشتم الان گذاشتم قدر بدونید
سرم رو بالا اوردم همون طور که شراب رو توی گیلاسش میچرخوند یه جرعه کوچیکی ازش نوشید
که من لب زدم گفتم : خوب درسته ... من اگه از اینجا برم و تو هنوز زنده باشی من میمیرم
ولی تضمیمیم نداره که من با اینجا موندنم زنده بمون
ممکنه تو منو بکشی یا اینکه رئیسم منو پیدا کنه
که جونگکوک با تمسخر خندهای کرد وگفت:نترس کوچولو اینجا جونت در خطر نیست ولی بازم تصمیم گیری با خودته
با کمی مکث گفتم : من کوچولو نیستم .....اون دوتا بادیگاردی که بیرون از درن چی ؟
کوک : اونا رو از همون اولی که اومدی گیر انداختم
با تعجب ابرو بالا انداختم
که ادامه داد: اگه دیگه بهونه ای نیست دنبالم بیا
از جاش بلند شد از اون سالن اومدیم بیرون
به دور و اطرافم نگاهی انداختم همه چیزش با تم مشکی بود دقیقا تم خونهیمن هییی خیلی دلم میخواد برگردم خونه
همینطور که داشتم به خونم فکر میکردم یه خانم مسنی اومد جلومون
که جانگکوک گفت :اجوما این خانم یه چند وقت یا بهتره بگم مدت طولانی مهمون ماست یه اتاق بهش بدین
اجوما :باشه .......بیا بریم دخترم
دنبال اجوما رفتم که منو به یه اتاق برد و گفت:خوب این اتاقته الان برو به دوش بگیر حتما خیلی خسته ای
ا.ت :..ولی من لباس ندارم که بخ وام برم حموم
اجوما : توی کمد لباس هست میتونی ازشون استفاده کنی
ا.ت : باشه
بعد از رفتن اجوما یه نگاهی به اتاق انداختم و توی کمد سرک کشیدم ویه دست لباس برداشتم رفتم حموم
وقتی از حموم اومدم مو هامو خشک کردم و خودمو ولو کردم روی تخت خیلی خسته بودم ولی از خوابیدن هم میترسیدم بیخیال همه چی شدم و پتو رو روی خودم کشیدم و خوابیدم
(صبح)
______
چون اخر شب اینترنت نداشتم الان گذاشتم قدر بدونید
۵.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.