مروارید عشق پارت ۲۲
سرشو تکون داد انگار لبش با لپم برخورد کرد سرمو یکم چرخوندم دیدم چشماش بازه من:زندگیم خوبی گائول:نمیدونم چرا انگار ضعف دارم من:دکتر گفت بخاطر قرصایی بوده که خوردی الانم بهت خود قرصاتو داد گائولم گائول:جونم من:همش تثصیر من بود اگه من هی مجبورت نمیکردم بخوری الان حالت اینجوری نمیشد گائول:جونگ کوکم عزیزم منو ببین نگاش کردم دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت گائول:عشقم تو که نمیدونستی اونا یه چیز دیگست بعدشم من گفتم برو بخر چرا خودت و مقصر میدونی ما که نمیدونیم چجوری جابه جا شدن من:یعنی کسی جابه جاش کرده گائول:نمیدونم چون من یادمه اون اول آورده بودم قرصمو من:گفتی یه دوست داشتی گائول:ِآره داشتم من:به اون مشکوک نیستی گائول:آخه اون بهترین دوستمه بعید ازش بخواد بلایی سرم بیاری صبر کن
از زبون خودم
یکم فکر کردم ذهنم رفت رفت همون روزی که رویا داشت میرفت اون تو اتاق وقتی بهش گفتم داری چیکار میکنی با لکنت گفت هیچی بعد رفت تو دسشویی من:نه این امکان نداره کوک:کار خودشه؟ من:روزی که قرار بود برگردیم داشت تو اتاق یه کارایی میکرد گفتم داری چیکار میکنی با دست پاچگی گفت هیچی بعد رفت تو دسشویی کوک:پس کار خودشه من:ولی چرا باید اینکارو باهام بکنه کوک:از خودمون بهش گفتی من:نه نگفتم ولی احتمال اینکه خودش دیده باشه زیاده یعنی اون قرصای خودمو برد ریخت دور جعبشم پرت کردم رفت و این قرصارو با جعبش گذاشت بعد که تموم شد تو رفتی گرفتی میگم چرا انقدر زود تموم شد کوک:هوففف بره خداروشکر کنه که نیست وگرنه میدونستم باهاش چیکار کنم من:یعنی اون میخواسته منو بکشه کوک:اون خیلی گوه خورده مگه من میزارم هرچند الان رفته پاشدم نشستم من:جونگ کوک اون بهترین دوستم بود اصلا ذهنم به اینجا ها نرفت بقزم ترکید همون موقع گریم گرفت کوک:عه گائولم چرا داری گریه میکنی تو وقتی منو داری نباید گریه کنی گائولم عزیزم خواهش میکنم گریه نکن ببین منو نگاش کردم کوک:زندگیم اگر دوستت خواسته ولت کنه من هستم عزیزم من کنارتم دیگه نباید خودت و ناراحت کنی میدونی ناراحتی الان برات خوب نیست ممکنه دوباره حالت بد شه تو رو خدا خواهش میکنم گریه نکن لطفا لطفا قلبمو چنگ نزن گائول من:هوم اومد بغلم کرد منم بغلش کردم دستشو رو موهامو کمرم میکشید همون موقع بیهوش شدم تو بغلش
از زبون جونگ کوک
من:عشقم تو منو داری دیگه گریه نکن نمیخواد خودت و بخاطر اون ناراحت کنی لیاقتتو نداشت باشه عشقم(نمیدونه بیهوش شده توب طبیعیه این قش کردنا هست بعد هر گریه) جوابمو نداد من:گائول گائول همون موقع خوابوندمش رو تخت بیهوش شد من:گائول گائول چشماتو باز کن گائول ببین بهت میگم برات خوب نیس ازیت میکنی رفتم دکتر و صدا کردم اومد سرمشو عوض کرد من:دکتر چرا اینجوری
از زبون خودم
یکم فکر کردم ذهنم رفت رفت همون روزی که رویا داشت میرفت اون تو اتاق وقتی بهش گفتم داری چیکار میکنی با لکنت گفت هیچی بعد رفت تو دسشویی من:نه این امکان نداره کوک:کار خودشه؟ من:روزی که قرار بود برگردیم داشت تو اتاق یه کارایی میکرد گفتم داری چیکار میکنی با دست پاچگی گفت هیچی بعد رفت تو دسشویی کوک:پس کار خودشه من:ولی چرا باید اینکارو باهام بکنه کوک:از خودمون بهش گفتی من:نه نگفتم ولی احتمال اینکه خودش دیده باشه زیاده یعنی اون قرصای خودمو برد ریخت دور جعبشم پرت کردم رفت و این قرصارو با جعبش گذاشت بعد که تموم شد تو رفتی گرفتی میگم چرا انقدر زود تموم شد کوک:هوففف بره خداروشکر کنه که نیست وگرنه میدونستم باهاش چیکار کنم من:یعنی اون میخواسته منو بکشه کوک:اون خیلی گوه خورده مگه من میزارم هرچند الان رفته پاشدم نشستم من:جونگ کوک اون بهترین دوستم بود اصلا ذهنم به اینجا ها نرفت بقزم ترکید همون موقع گریم گرفت کوک:عه گائولم چرا داری گریه میکنی تو وقتی منو داری نباید گریه کنی گائولم عزیزم خواهش میکنم گریه نکن ببین منو نگاش کردم کوک:زندگیم اگر دوستت خواسته ولت کنه من هستم عزیزم من کنارتم دیگه نباید خودت و ناراحت کنی میدونی ناراحتی الان برات خوب نیست ممکنه دوباره حالت بد شه تو رو خدا خواهش میکنم گریه نکن لطفا لطفا قلبمو چنگ نزن گائول من:هوم اومد بغلم کرد منم بغلش کردم دستشو رو موهامو کمرم میکشید همون موقع بیهوش شدم تو بغلش
از زبون جونگ کوک
من:عشقم تو منو داری دیگه گریه نکن نمیخواد خودت و بخاطر اون ناراحت کنی لیاقتتو نداشت باشه عشقم(نمیدونه بیهوش شده توب طبیعیه این قش کردنا هست بعد هر گریه) جوابمو نداد من:گائول گائول همون موقع خوابوندمش رو تخت بیهوش شد من:گائول گائول چشماتو باز کن گائول ببین بهت میگم برات خوب نیس ازیت میکنی رفتم دکتر و صدا کردم اومد سرمشو عوض کرد من:دکتر چرا اینجوری
۱۴.۲k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.