love and smile
پارت ۴
رزی: وقتی اون چیزه که حتا نمیدونم چیه رو کرد تو دستم دردم گرفت دست تهیونگو فشار دادم
تهیونگ: چه زوری داری
رری:اه چی میگی تو
تهیونگ: هیچی* خنده
رزی: به خودت بخند که مثل بچه ها گریه میکردی
تهیونگ: مثلا من داداشم رو تخت بیمارستانه
جین: سلام
رزی: سلام داداش
جین: رزی؟ تو اینجا چیکار میکنی
رزی: دارم خون میدم
جین:به کی
رزی: به دوست پسرم
تهیونگ، جین: چی
رزی: تو چته تو که میدونی
جین: چی میگی تو برای خودت
رزی: بابا دارم به داداش دوستم خون میدم
جین: اهان خب چرا اینقدر اذیت میکنی
رزی: چون دلم میخواد. یه مدتی گذشت که نفهمیدم چطور ولی خوابم برد.اه چیشده وا من کی خوابیدم
تهیونگ: یک ساعت پیش
رزی: داداشت چی شد؟
تهیونگ: نمیدونم* بغض
رزی: هی اروم باش
جین: خبر خوب دارم
رزی: برادر من چرا مثل جن میای
جین: من برادر بزرگتم ادب داشته باش. خب ولش کنید من دختر داداشت هستم عمل داداشت تموم شد و خب عملش به خوبی پیش رفت فعلا تو مراقبت های ویژه میمونه تا ببینیم چی میشه ۲۴ ساعت اینده خیلی مهمه
تهیونگ: خیلی ممنون* ذوغ
رزی: دیدی حالا خیالت راحت شد هرچند معلوم بود چیزیش نمیشه ولی باید بفهمی که چیشده که افتاده وقتی بهوش اومد حتما ازش بپرس
تهیونگ: باشه
رزی: میخواستم پاشم که سرم گیج رفت دوباره افتادم روی تخت
جین: هی بشین سر جات بخاطر مقدار زیاد خونی که دادی امشب مهمون منی خواهر جان
رزی: نمیخوام
تهیونگ، جین: باید بخوای
رزی: شما دوتا رو باید تو یه محل نگهداشت اینقدر شبیح همید
♡♡♡♡♡♡
رزی: وقتی اون چیزه که حتا نمیدونم چیه رو کرد تو دستم دردم گرفت دست تهیونگو فشار دادم
تهیونگ: چه زوری داری
رری:اه چی میگی تو
تهیونگ: هیچی* خنده
رزی: به خودت بخند که مثل بچه ها گریه میکردی
تهیونگ: مثلا من داداشم رو تخت بیمارستانه
جین: سلام
رزی: سلام داداش
جین: رزی؟ تو اینجا چیکار میکنی
رزی: دارم خون میدم
جین:به کی
رزی: به دوست پسرم
تهیونگ، جین: چی
رزی: تو چته تو که میدونی
جین: چی میگی تو برای خودت
رزی: بابا دارم به داداش دوستم خون میدم
جین: اهان خب چرا اینقدر اذیت میکنی
رزی: چون دلم میخواد. یه مدتی گذشت که نفهمیدم چطور ولی خوابم برد.اه چیشده وا من کی خوابیدم
تهیونگ: یک ساعت پیش
رزی: داداشت چی شد؟
تهیونگ: نمیدونم* بغض
رزی: هی اروم باش
جین: خبر خوب دارم
رزی: برادر من چرا مثل جن میای
جین: من برادر بزرگتم ادب داشته باش. خب ولش کنید من دختر داداشت هستم عمل داداشت تموم شد و خب عملش به خوبی پیش رفت فعلا تو مراقبت های ویژه میمونه تا ببینیم چی میشه ۲۴ ساعت اینده خیلی مهمه
تهیونگ: خیلی ممنون* ذوغ
رزی: دیدی حالا خیالت راحت شد هرچند معلوم بود چیزیش نمیشه ولی باید بفهمی که چیشده که افتاده وقتی بهوش اومد حتما ازش بپرس
تهیونگ: باشه
رزی: میخواستم پاشم که سرم گیج رفت دوباره افتادم روی تخت
جین: هی بشین سر جات بخاطر مقدار زیاد خونی که دادی امشب مهمون منی خواهر جان
رزی: نمیخوام
تهیونگ، جین: باید بخوای
رزی: شما دوتا رو باید تو یه محل نگهداشت اینقدر شبیح همید
♡♡♡♡♡♡
۵.۳k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.