🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت150
#paniz
3 ساعتی بود که تو اتاق عمل بودن دلم مث سیر و سرکه میجوشید
از اون موقع ای که تو اتاق عمل بودن سرگیجه داشت میکشت منو ولی به روم نیاوردم ته معدم میسوخت محراب که حالم فهمید نشست کنارم دستمو گرف
محراب:پانیذ پاشو برو خونه حالت ببین تو بارداری به فکر خودت نیستی به فکر اون باش
پانیذ:نه نمیتونم
چشام تار رف که دست محراب فشردم
محراب:ببین حال تو برو من اینجام دیگه نگران چی هستی تو
پانید:اونجوری نمیتونم تحمل کنم طاقت نمیارم
محراب:باشه بیا این ابمیوه رو بخور خوب شی
به زور محراب 2 تا ابمیوه خوردم بعد چندمین دکتر اومد بیرون که با محراب و ارسلان رفتیم جلو
دکتر:همراهش شما هستین
ارسلان:بله
دکتر کلاهشو دراورد انگار که میخاستم از حال برم محراب بازوم گرف و به خودش چسبوند
محراب:میشه بگین چیشده
دکتر:گلوله رو دراوردیم ولی چون نزدیک قلب بود ممکن بود از دستش بدیم ولی خداروشکر اینطور نشد الانم میفرستیمش ای سی یو تا 2 روز تحت مراقبته بلا به دور
ارسلان:ممنون
دکتر رفت که محراب منو نشوند رو صندلی بیمارستان که اولین اشکم دراورد و محراب پاکش کرد
محراب:گریه واسه چیه دختر دیدی که چی گف حالش خوبه
پانید:ولی گف میبرتنش ای سی یو
تک خنده ای کرد
محراب:هرکی که میر ای سی یو که نمرده با حالش بد نیس که فقط تحت مراقبته 2 روز دیگه ور دل خودته حالا پاشو برو خونه رایانم بهت احتیاج داره
سری تکون دادم
پانیذ:میشه قبل از رفت برم ببینمش
ارسلان:فک نکنم با وجود حامله بودند بزارن ولی میرم راضی شون میکنم
تشکری از کردم که بعد 20 دقیقه میاد
محراب:میتونه بره
ارسلان:به زور 5 دقیقه
محراب:همونم خوبه
سری تکون دادم ارسلان راهنماییم کرد وارد بخش ای سی یو شدم از پرستار لباس مخصوص گرفتم و پوشیدم وارد اتاق که شدم وقتی تن بی جون و نیمه برهنه اش رو دیدم یه غم دیگه نشست رو قلبم
نشستم رو صندلی کنار تخت دستش گرفتم تو دستم رو دستش بوسیدم
پانیذ:بلند شو دیگه پاشو بگو کی زن حامله ی منو اذیت کرده تو ماشین بهم گفتی حس میکنم بچمون دختره میبنی جالبه خودت اذیت کردی ولی تو پاشو نذار من غصه بخورم میدونم میشنوی ولی حال نداری اشکال نداره تو فقط پاشو هیچی ازت نمیخام الانم میرم پیشه رایان بازم برمیگردم پیشت تا اون موقع بیدار شو
پرستار:وقت تمومه
بلند شدم دستم لای موهاش کردم بوسه ای به پیشونیش زدم کنار گوشش لب زدم
پانید:دخترمون منتظرهه باباشه که بلند شه قربون صدقه اش بره تو خونه خب
پیشونیم گداشتم رو پیشونیش چشام بستم و بوسه ای دیگه به لبش زدم و
از اتاق اومدم بیرون.....
پارت150
#paniz
3 ساعتی بود که تو اتاق عمل بودن دلم مث سیر و سرکه میجوشید
از اون موقع ای که تو اتاق عمل بودن سرگیجه داشت میکشت منو ولی به روم نیاوردم ته معدم میسوخت محراب که حالم فهمید نشست کنارم دستمو گرف
محراب:پانیذ پاشو برو خونه حالت ببین تو بارداری به فکر خودت نیستی به فکر اون باش
پانیذ:نه نمیتونم
چشام تار رف که دست محراب فشردم
محراب:ببین حال تو برو من اینجام دیگه نگران چی هستی تو
پانید:اونجوری نمیتونم تحمل کنم طاقت نمیارم
محراب:باشه بیا این ابمیوه رو بخور خوب شی
به زور محراب 2 تا ابمیوه خوردم بعد چندمین دکتر اومد بیرون که با محراب و ارسلان رفتیم جلو
دکتر:همراهش شما هستین
ارسلان:بله
دکتر کلاهشو دراورد انگار که میخاستم از حال برم محراب بازوم گرف و به خودش چسبوند
محراب:میشه بگین چیشده
دکتر:گلوله رو دراوردیم ولی چون نزدیک قلب بود ممکن بود از دستش بدیم ولی خداروشکر اینطور نشد الانم میفرستیمش ای سی یو تا 2 روز تحت مراقبته بلا به دور
ارسلان:ممنون
دکتر رفت که محراب منو نشوند رو صندلی بیمارستان که اولین اشکم دراورد و محراب پاکش کرد
محراب:گریه واسه چیه دختر دیدی که چی گف حالش خوبه
پانید:ولی گف میبرتنش ای سی یو
تک خنده ای کرد
محراب:هرکی که میر ای سی یو که نمرده با حالش بد نیس که فقط تحت مراقبته 2 روز دیگه ور دل خودته حالا پاشو برو خونه رایانم بهت احتیاج داره
سری تکون دادم
پانیذ:میشه قبل از رفت برم ببینمش
ارسلان:فک نکنم با وجود حامله بودند بزارن ولی میرم راضی شون میکنم
تشکری از کردم که بعد 20 دقیقه میاد
محراب:میتونه بره
ارسلان:به زور 5 دقیقه
محراب:همونم خوبه
سری تکون دادم ارسلان راهنماییم کرد وارد بخش ای سی یو شدم از پرستار لباس مخصوص گرفتم و پوشیدم وارد اتاق که شدم وقتی تن بی جون و نیمه برهنه اش رو دیدم یه غم دیگه نشست رو قلبم
نشستم رو صندلی کنار تخت دستش گرفتم تو دستم رو دستش بوسیدم
پانیذ:بلند شو دیگه پاشو بگو کی زن حامله ی منو اذیت کرده تو ماشین بهم گفتی حس میکنم بچمون دختره میبنی جالبه خودت اذیت کردی ولی تو پاشو نذار من غصه بخورم میدونم میشنوی ولی حال نداری اشکال نداره تو فقط پاشو هیچی ازت نمیخام الانم میرم پیشه رایان بازم برمیگردم پیشت تا اون موقع بیدار شو
پرستار:وقت تمومه
بلند شدم دستم لای موهاش کردم بوسه ای به پیشونیش زدم کنار گوشش لب زدم
پانید:دخترمون منتظرهه باباشه که بلند شه قربون صدقه اش بره تو خونه خب
پیشونیم گداشتم رو پیشونیش چشام بستم و بوسه ای دیگه به لبش زدم و
از اتاق اومدم بیرون.....
۱۱.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.