مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
port1
___________________________________________________________
ویو ات
امروز تولدمه و با اصرار های زیاد من میخوایم با مامان و بابام و جیمین بریم شهر بازی.
من دقیق ساعت ۱۲ شب به دنیا اومدم.
الان ساعت ۶:۲۱ دقیقه شب هست و ما قرار شد ساعت ۸ و نیم بریم به سمت شهر بازی و یکم بازی کنیم بعد بریم توی چرخ و فلک و وقتی که ساعت ۱۲ شد تولدمو اونجا جشن بگیریم
رفتم یه دوش ۲۰مینی گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم و بعد شونه کردم... ساعتو نگاه کردم ساعت۷ شده بود
یهو صدای زنگ گوشی بابامو شنیدم. فضولیم گل کرد و یواشکی به حرف های بابام پای تلفن گوش کردم داشت میگفت:
(از این به بعد بابای ات رو ب ات و مامان ات رو م ات میزارم و ناشناس ها رو ... میزارن)
ب ات: یعنی چی
... : یکی انبار رو آتیش زده میفهمی
ب ات: پس اون نگهبان ها اونجا چه غلطی میکردن(عربده)
... : همه نگهبان ها کشته شدن باید همین الان بیای اینجا
ب ات: باشه الان میام(گوشی رو قط کرد)
ات: بابا جایی میخوای بری؟
ب ات: قربونت برم انبار آتیش گرفته زود میرم و میام
ات: باشه فقط زود بیا
ب ات: باشه زود میام به مامانتم بگو
ات: باشه خداحافظ
ب ات: خداحافظ
آنچه خواهید دید....
م ات: نگران نباش زود میاد
ات: توی اتاقم بودم و به سقف خیره شده بودم که یکی در زد
ات: باشه(با ناراحتی)
___________________________________________________________
خب اینم از این پارت امیدوارم که خوشتون اومده باشه😜
چون این پارت اوله شرط نداره😊
شاید پارت بعد رو الان بنویسم
تا پارت بعد بای👋🏻👋🏻
port1
___________________________________________________________
ویو ات
امروز تولدمه و با اصرار های زیاد من میخوایم با مامان و بابام و جیمین بریم شهر بازی.
من دقیق ساعت ۱۲ شب به دنیا اومدم.
الان ساعت ۶:۲۱ دقیقه شب هست و ما قرار شد ساعت ۸ و نیم بریم به سمت شهر بازی و یکم بازی کنیم بعد بریم توی چرخ و فلک و وقتی که ساعت ۱۲ شد تولدمو اونجا جشن بگیریم
رفتم یه دوش ۲۰مینی گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم و بعد شونه کردم... ساعتو نگاه کردم ساعت۷ شده بود
یهو صدای زنگ گوشی بابامو شنیدم. فضولیم گل کرد و یواشکی به حرف های بابام پای تلفن گوش کردم داشت میگفت:
(از این به بعد بابای ات رو ب ات و مامان ات رو م ات میزارم و ناشناس ها رو ... میزارن)
ب ات: یعنی چی
... : یکی انبار رو آتیش زده میفهمی
ب ات: پس اون نگهبان ها اونجا چه غلطی میکردن(عربده)
... : همه نگهبان ها کشته شدن باید همین الان بیای اینجا
ب ات: باشه الان میام(گوشی رو قط کرد)
ات: بابا جایی میخوای بری؟
ب ات: قربونت برم انبار آتیش گرفته زود میرم و میام
ات: باشه فقط زود بیا
ب ات: باشه زود میام به مامانتم بگو
ات: باشه خداحافظ
ب ات: خداحافظ
آنچه خواهید دید....
م ات: نگران نباش زود میاد
ات: توی اتاقم بودم و به سقف خیره شده بودم که یکی در زد
ات: باشه(با ناراحتی)
___________________________________________________________
خب اینم از این پارت امیدوارم که خوشتون اومده باشه😜
چون این پارت اوله شرط نداره😊
شاید پارت بعد رو الان بنویسم
تا پارت بعد بای👋🏻👋🏻
۴.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.