فیک تهیونگ ( تئاتر عاشقانه ) پارت ۵
روز بعد :
ویو ا.ت : صبح پاشدم مثل همیشه لباس کارمو پوشیدم و ی
رژ قرمز هم زدم و بعد سوار ناکسی شدم و رفتم به سمت تئاتر ...
ویو تهیونگ : خیلی دلم می خواست ا.ت رو ببینم و بقلش کنم ولی فکر میکردم که منو دوست نداره و نمی خواد پیشم باشه
نمی دونم چرا ؟
ویو آ.ت : وقتی رفتم سمت اتاق کارم تهیونگ جلوم رو گرفت.
مکالمه :
آ.ت +
تهیونگ _
+ جانم ؟
_ واقعا دوستم نداری ؟
+ من که گفتم دوست دارم !
_ از این کارت معلومه که دوستم نداری ( با گریه )
ویو تهیونگ : یهو آ.ت منو محکم بقلم کرد و بهم گفت عاشقتم ...
ویو آ.ت : تهیونگ رو بردم تو اتاقم و بهش گفتم استراحت کن و خودمم ی سری فیلم و عکس ها رو داشتم از دورینم پاک میکردم ...
( بعد ساعت کاری )
ویو آ.ت : بلندش کردم و بهش گفتم امروز بیا خونه ی ما .
تهیونگ اومد ماشین رو روشن کرد و رفتیم به سمت خونمون ...
رفتیم خونه ی سوشی درست کردم و خوردیم بعد رفتیم که بخوابیم بعد تهیونگ روم ی پتو انداخت و منو از پشت محکم بقلم کرد ...
💜💜💜💜
ویو ا.ت : صبح پاشدم مثل همیشه لباس کارمو پوشیدم و ی
رژ قرمز هم زدم و بعد سوار ناکسی شدم و رفتم به سمت تئاتر ...
ویو تهیونگ : خیلی دلم می خواست ا.ت رو ببینم و بقلش کنم ولی فکر میکردم که منو دوست نداره و نمی خواد پیشم باشه
نمی دونم چرا ؟
ویو آ.ت : وقتی رفتم سمت اتاق کارم تهیونگ جلوم رو گرفت.
مکالمه :
آ.ت +
تهیونگ _
+ جانم ؟
_ واقعا دوستم نداری ؟
+ من که گفتم دوست دارم !
_ از این کارت معلومه که دوستم نداری ( با گریه )
ویو تهیونگ : یهو آ.ت منو محکم بقلم کرد و بهم گفت عاشقتم ...
ویو آ.ت : تهیونگ رو بردم تو اتاقم و بهش گفتم استراحت کن و خودمم ی سری فیلم و عکس ها رو داشتم از دورینم پاک میکردم ...
( بعد ساعت کاری )
ویو آ.ت : بلندش کردم و بهش گفتم امروز بیا خونه ی ما .
تهیونگ اومد ماشین رو روشن کرد و رفتیم به سمت خونمون ...
رفتیم خونه ی سوشی درست کردم و خوردیم بعد رفتیم که بخوابیم بعد تهیونگ روم ی پتو انداخت و منو از پشت محکم بقلم کرد ...
💜💜💜💜
۹.۷k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.