عشق تصادفی
#عشق_تصادفی
p.5
ویو ا.ت
برای یه لحظه صدای دور و برم برگشت یه مرد هیکلی اومد بالای سرم نبضم رو گرفت و رفت به سمت همون ماشین که به من زده بود
مرده:اقا زندست چیکارش کنیم
کسی که تو ماشین بود:به بچه ها بگو ببرنش پیش تیم پزشکی عمارت فقط مراقب باشید شاید جاییش آسیب جدی دیده باشه
ذهن ا.ت: این صدا چقدر آشناست من این صدا رو کجا شنیدم؟
همون لحظه بیهوش شدم و دیگه هیچی یادم نمیاد
____
ویو اقای جونگ
داشتم میرفتم یه جلسه که با یه موتوری تصادف کردیم البته خودش داشت مثل حیوان ها میروند ولی حالا
راننده رفت بالا سرش و گفت زنده است من هم دستور دادم ببرنش عمارت و زیر نظر تیم پزشکی عمارت باشه
___________
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
چشمام رو باز کردم داخل یه اتاق بودم لباس های خونیم داخل یه سبد کنار تخت بودن. بدنم رو نمیتونستم تکون بدم ولی میتونستم احساس کنم که بدنم درد داره بعد از چند دقیقه که مطمئن شدم که این جایی که هستم بیمارستان نیست و نمیشناسمش شروع کردم به داد زدن
ا.ت: اینجا کجاست چرا منو آوردین اینجا
من درد دارم منو ببرین بیمارستان (با داد)
یه هو در اتاق باز شد و یه خانم با لباس پرستاری که رده های سیاه روش بود اومد پیشم و یه آرامبخش زد به سرم توی دستم و به زور ارومم کرد برای اون آرامبخش چشمام داشتن گرم میشدن که صدای در اومد که اون پرستار رفت جلوی در صدای یه مرد اومد که میگفت: ارباب میخوان ببینتش و از حالش مطمئن بشن
چند دقیقه بعد
ویو ا.ت
چشمام گرم شده بود ولی هنوز خوابم نبرده بود
که صدای در زدن اومد
در باز شد که یه مرد جوون که کت و شلوار سیاه تنش بود و قد بلندی داشت اومد داخل
ذهن ا.ت: چقدر قیافش آشناست من اینو کجا دیدم
فلش بک
ا.ت: دستم رو ول کن مگه مرض داری
اقا: موهات گیر کرده به لباسم کجای کاری
زمان حال
ذهن ا.ت:
اها یادم اومد این همونه که موهام گیر کرد به کتش
تا یادم اومد کیه گفتم
ا.ت: اِاِ تو
یه نگاه به پشت سرش انداختم که پرستاره داره خودشو میزنه نه نه نباید این رو بگی
تا فهمیدم چی شده
گفتم: ببخشید
اِاِ شما
آقای جونگ: بله من چه تصادف جالبی
بابا جان مادرتون اون قلب رو قرمز کن 😡❤😡
p.5
ویو ا.ت
برای یه لحظه صدای دور و برم برگشت یه مرد هیکلی اومد بالای سرم نبضم رو گرفت و رفت به سمت همون ماشین که به من زده بود
مرده:اقا زندست چیکارش کنیم
کسی که تو ماشین بود:به بچه ها بگو ببرنش پیش تیم پزشکی عمارت فقط مراقب باشید شاید جاییش آسیب جدی دیده باشه
ذهن ا.ت: این صدا چقدر آشناست من این صدا رو کجا شنیدم؟
همون لحظه بیهوش شدم و دیگه هیچی یادم نمیاد
____
ویو اقای جونگ
داشتم میرفتم یه جلسه که با یه موتوری تصادف کردیم البته خودش داشت مثل حیوان ها میروند ولی حالا
راننده رفت بالا سرش و گفت زنده است من هم دستور دادم ببرنش عمارت و زیر نظر تیم پزشکی عمارت باشه
___________
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
چشمام رو باز کردم داخل یه اتاق بودم لباس های خونیم داخل یه سبد کنار تخت بودن. بدنم رو نمیتونستم تکون بدم ولی میتونستم احساس کنم که بدنم درد داره بعد از چند دقیقه که مطمئن شدم که این جایی که هستم بیمارستان نیست و نمیشناسمش شروع کردم به داد زدن
ا.ت: اینجا کجاست چرا منو آوردین اینجا
من درد دارم منو ببرین بیمارستان (با داد)
یه هو در اتاق باز شد و یه خانم با لباس پرستاری که رده های سیاه روش بود اومد پیشم و یه آرامبخش زد به سرم توی دستم و به زور ارومم کرد برای اون آرامبخش چشمام داشتن گرم میشدن که صدای در اومد که اون پرستار رفت جلوی در صدای یه مرد اومد که میگفت: ارباب میخوان ببینتش و از حالش مطمئن بشن
چند دقیقه بعد
ویو ا.ت
چشمام گرم شده بود ولی هنوز خوابم نبرده بود
که صدای در زدن اومد
در باز شد که یه مرد جوون که کت و شلوار سیاه تنش بود و قد بلندی داشت اومد داخل
ذهن ا.ت: چقدر قیافش آشناست من اینو کجا دیدم
فلش بک
ا.ت: دستم رو ول کن مگه مرض داری
اقا: موهات گیر کرده به لباسم کجای کاری
زمان حال
ذهن ا.ت:
اها یادم اومد این همونه که موهام گیر کرد به کتش
تا یادم اومد کیه گفتم
ا.ت: اِاِ تو
یه نگاه به پشت سرش انداختم که پرستاره داره خودشو میزنه نه نه نباید این رو بگی
تا فهمیدم چی شده
گفتم: ببخشید
اِاِ شما
آقای جونگ: بله من چه تصادف جالبی
بابا جان مادرتون اون قلب رو قرمز کن 😡❤😡
۲.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.