خلافکار قسمت ۲۳:
یه سول آدرسو فرستادو گوشیش رو ول کرد و با کفشش خردش کرد،تهیونگ هرچی زنگ زد جوابی نگرفت سریع رفت به آدرس،یه سول اومد جلو سه ریون بلند شد رفت طرف تراس دوید که دید راهی نداره،ماهم برگشتیم پسرا رفتن اتاقاشون دیدم جیمین بهم زل زده گفتم:جیمین انتظار نداشته باش ارباب صدات کنم اینجوری هم نگاهم نکن منم دیگه عضوی از مافیام با همین مشتو لگدی که یادم دادی میزنم لهت میکنماا
جیمین با لبخند مرموز:جدی؟انتظار داری باور کنم؟
جیمین اومد جلو خواستم بزنمش که ضربه هامو گرفت،گفتم:آه باشه تسلیم!
خواستم نقش بازی کنم داشتم میرفتم دیدم دنبالم میاد برگشتم بزنمش که یهو منو کشید طرف خودش منو ب.و.س.ی.د شوکه شدم بعدش بهش نگاه کردم که یهو کسی واویلا در زد،با حرص گفتم:من میرم درو باز کنم اگر جرات داری جلوی مهمونت همینکارو بکن،بارون میومد مردی خیس با پالتوی بلند بود رفتم درو باز کردم نامجون بود ولی خب نشناختم،نامجون:مهمون نیستم!
خواستم حمله کنم اما ضربه هامو گرفتو گفت:ضربه هات بد نیستن خانم.....(اسمت)
تعجب کردم خودمو کشیدم کنار که جیمین اومد به احترامش خم شد تعجب کردم جیمین:خیلی وقت بود ندیده بودمت پدر خوانده!
جیمین طوری صمیمی دست انداخت دور گردم انگار که تازه عروس داماد بودیم منو به خودش چسبوند گفت:.....(اسمت)این رئیس ماست کیم نامجون
نامجون:جیمین الکی تسلیم این خانم جوان نشو!زیاد صمیمی نشید که حواسم هست چی میگذره بینتون
جیمین ولم کردو گفت:اوه البته
تهیونگ زیر بارون خیس شده بود رسید اون عمارت(اونجا خونه ی خود یه سوله)تهیونگ نفس نفس میزد که به بالا نگاه کرد سه ریون رو دید سریع دوید داخل عمارت و از پله ها دوید بالا اومد درو باز کنه دید در قفله،تهیونگ داد زد:یه سول!هان یه سول!
سه ریون زمزمه کرد:تهیونگ
تهیونگ زد به در و درو شکست اومد داخل که اون وضع رو دید اومد طرف سه ریون که یه سول چ.ا.ق.و رو گرفت طرف تهیونگ،تهیونگ:بذار دختره بره!
یه سول:میبینم تنها اومدی انقدر عاشقشی که اومدی؟قراره باهم پیش یوری برید
تهیونگ:هان یه سول تو یه مریضی!دیوونه شدی؟
یه سول:اول کدومتون میخواد یوری رو ببینه؟
سه ریون:من میرم تهیونگو ول کن
یه سول:آنقدر عشقتون بزرگه که این بخاطر اون یکی ب.م.ی.ر.ی.د؟
تهیونگ:انقدر که تو نتونستی چنین چیزی رو کنار نامجون تجربه کنی چون پولو ترجیح دادی
یه سول:ساکت شو وگرنه تو اول میری پیش یوری!دوست دارید زیر یه خاک د.ف.ن.ت.ون کنم یا جدا؟اصلا کجا باشه همینجا چطوره؟
سه ریون داد زد:تمومش کن دیگه!
یه سول:خودت خواستی!
یه سول دوید طرفش،سه ریون چشماشو بست که تهیونگ دوید رسید به سه ریون بغلش کردو چ.ا.ق.و به تهیونگ خورد سه ریون شوکه شد تهیونگ و سه ریون از اون بالا افتادن توی رودخانه
جیمین با لبخند مرموز:جدی؟انتظار داری باور کنم؟
جیمین اومد جلو خواستم بزنمش که ضربه هامو گرفت،گفتم:آه باشه تسلیم!
خواستم نقش بازی کنم داشتم میرفتم دیدم دنبالم میاد برگشتم بزنمش که یهو منو کشید طرف خودش منو ب.و.س.ی.د شوکه شدم بعدش بهش نگاه کردم که یهو کسی واویلا در زد،با حرص گفتم:من میرم درو باز کنم اگر جرات داری جلوی مهمونت همینکارو بکن،بارون میومد مردی خیس با پالتوی بلند بود رفتم درو باز کردم نامجون بود ولی خب نشناختم،نامجون:مهمون نیستم!
خواستم حمله کنم اما ضربه هامو گرفتو گفت:ضربه هات بد نیستن خانم.....(اسمت)
تعجب کردم خودمو کشیدم کنار که جیمین اومد به احترامش خم شد تعجب کردم جیمین:خیلی وقت بود ندیده بودمت پدر خوانده!
جیمین طوری صمیمی دست انداخت دور گردم انگار که تازه عروس داماد بودیم منو به خودش چسبوند گفت:.....(اسمت)این رئیس ماست کیم نامجون
نامجون:جیمین الکی تسلیم این خانم جوان نشو!زیاد صمیمی نشید که حواسم هست چی میگذره بینتون
جیمین ولم کردو گفت:اوه البته
تهیونگ زیر بارون خیس شده بود رسید اون عمارت(اونجا خونه ی خود یه سوله)تهیونگ نفس نفس میزد که به بالا نگاه کرد سه ریون رو دید سریع دوید داخل عمارت و از پله ها دوید بالا اومد درو باز کنه دید در قفله،تهیونگ داد زد:یه سول!هان یه سول!
سه ریون زمزمه کرد:تهیونگ
تهیونگ زد به در و درو شکست اومد داخل که اون وضع رو دید اومد طرف سه ریون که یه سول چ.ا.ق.و رو گرفت طرف تهیونگ،تهیونگ:بذار دختره بره!
یه سول:میبینم تنها اومدی انقدر عاشقشی که اومدی؟قراره باهم پیش یوری برید
تهیونگ:هان یه سول تو یه مریضی!دیوونه شدی؟
یه سول:اول کدومتون میخواد یوری رو ببینه؟
سه ریون:من میرم تهیونگو ول کن
یه سول:آنقدر عشقتون بزرگه که این بخاطر اون یکی ب.م.ی.ر.ی.د؟
تهیونگ:انقدر که تو نتونستی چنین چیزی رو کنار نامجون تجربه کنی چون پولو ترجیح دادی
یه سول:ساکت شو وگرنه تو اول میری پیش یوری!دوست دارید زیر یه خاک د.ف.ن.ت.ون کنم یا جدا؟اصلا کجا باشه همینجا چطوره؟
سه ریون داد زد:تمومش کن دیگه!
یه سول:خودت خواستی!
یه سول دوید طرفش،سه ریون چشماشو بست که تهیونگ دوید رسید به سه ریون بغلش کردو چ.ا.ق.و به تهیونگ خورد سه ریون شوکه شد تهیونگ و سه ریون از اون بالا افتادن توی رودخانه
۷۷۰
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.