جنگ برای تو ( پارت 30)
تهیونگ : پدر جان....
امپراطور : من پدر آدم خیانت کاری مثل تو نیستم
تهیونگ : ولی پدر من که...
امپراطور : دهنتو ببند، جونگ کوک این دخترو دوست داره، تو به چه جراتی نزدیکش شدی و به امانت برادرت دست زدی؟
تهیونگ : پدر من فقط
سوریو : سرورم.... لطفا منو ببخشید، تقصیر من بود
تهیونگ : سوریو....
امپراطور : که تقصیر تو بود؟ چطوری
سوریو : من پاهام سر خورد افتادم ت... توی بغل شاهزاده
امپراطور : پس ایندفعه شاهزاده قسر در رفتن
تهیونگ : پدر ولی
سوریو : مگه غیر از این بوده؟
امپراطور : کافیه دیگه ... تو برو پیش جونگ کوک و با اون بیاید اقامتگاه من
سوریو : ولی سرورم....
تهیونگ : پدر اون امروز نمیتونه بره اونجا، من به جونگ کوک خبر میدم که بیاد پیشتون سوریو هم میاد
امپراطور : خیلی خب پس بعد از ظهر اونجا باشید
سوریو : بله
امپراطور : من دیگه میرم
سوریو و تهیونگ : به سلامت
سوریو : ازت ممنونم
تهیونگ: برای چی
سوریو : همینکه نجاتم دادی
نذاشتی برم پیش اون
تهیونگ : آهان... کاری نکردم، اون برای جبران کار تو بود
سوریو : بازم ممنون
تهیونگ : من میرم به جونگ کوک بگم که بیاد
سوریو : باشه.... برو مراقب خودت باش
تهیونگ : باشه ولی تو بیشتر
تهیونگ : جونگ کوک منم درو باز کن
ندیمه : درو باز نمیکنن تلاش نکنید
تهیونگ : شما برید من خودم درستش میکنم
جونگ کوک.... بیا بیرون، سوریو اومده
جونگ کوک : کو؟ کجاست
بگو دیگه کجاست
تهیونگ : بذار بیام تو
اون اینجا نیست
جونگ کوک : بیا تو
جونگ کوک : چیه ؟اومدی این حالمو ببینی
تهیونگ : نه... اومدم بگم امپراطور گفته بعد از ظهر بری به اقامتگاهش
جونگ کوک : پدر چیکار داره
تهیونگ :نمیدونم
فقط گفتن به جونگ کوک بگو بیاد
جونگ کوک : خیلی خب میام برو دیگه
تهیونگ : راستی....
جونگ کوک : چیه
تهیونگ : از سوریو خبر نداری
جونگ کوک : چرا تو اتاقش خوابیده.... هنوز بیدار نشده
تهیونگ : باشه پس من میرم
جونگ کوک : بعدا میبینمت
تهیونگ : منم همینطور
جونگ کوک...
جونگ کوک : هوم....
تهیونگ : به کسی دروغ نگو
جونگ کوک : چی ؟
تهیونگ : هیچی من میرم.....
امپراطور : من پدر آدم خیانت کاری مثل تو نیستم
تهیونگ : ولی پدر من که...
امپراطور : دهنتو ببند، جونگ کوک این دخترو دوست داره، تو به چه جراتی نزدیکش شدی و به امانت برادرت دست زدی؟
تهیونگ : پدر من فقط
سوریو : سرورم.... لطفا منو ببخشید، تقصیر من بود
تهیونگ : سوریو....
امپراطور : که تقصیر تو بود؟ چطوری
سوریو : من پاهام سر خورد افتادم ت... توی بغل شاهزاده
امپراطور : پس ایندفعه شاهزاده قسر در رفتن
تهیونگ : پدر ولی
سوریو : مگه غیر از این بوده؟
امپراطور : کافیه دیگه ... تو برو پیش جونگ کوک و با اون بیاید اقامتگاه من
سوریو : ولی سرورم....
تهیونگ : پدر اون امروز نمیتونه بره اونجا، من به جونگ کوک خبر میدم که بیاد پیشتون سوریو هم میاد
امپراطور : خیلی خب پس بعد از ظهر اونجا باشید
سوریو : بله
امپراطور : من دیگه میرم
سوریو و تهیونگ : به سلامت
سوریو : ازت ممنونم
تهیونگ: برای چی
سوریو : همینکه نجاتم دادی
نذاشتی برم پیش اون
تهیونگ : آهان... کاری نکردم، اون برای جبران کار تو بود
سوریو : بازم ممنون
تهیونگ : من میرم به جونگ کوک بگم که بیاد
سوریو : باشه.... برو مراقب خودت باش
تهیونگ : باشه ولی تو بیشتر
تهیونگ : جونگ کوک منم درو باز کن
ندیمه : درو باز نمیکنن تلاش نکنید
تهیونگ : شما برید من خودم درستش میکنم
جونگ کوک.... بیا بیرون، سوریو اومده
جونگ کوک : کو؟ کجاست
بگو دیگه کجاست
تهیونگ : بذار بیام تو
اون اینجا نیست
جونگ کوک : بیا تو
جونگ کوک : چیه ؟اومدی این حالمو ببینی
تهیونگ : نه... اومدم بگم امپراطور گفته بعد از ظهر بری به اقامتگاهش
جونگ کوک : پدر چیکار داره
تهیونگ :نمیدونم
فقط گفتن به جونگ کوک بگو بیاد
جونگ کوک : خیلی خب میام برو دیگه
تهیونگ : راستی....
جونگ کوک : چیه
تهیونگ : از سوریو خبر نداری
جونگ کوک : چرا تو اتاقش خوابیده.... هنوز بیدار نشده
تهیونگ : باشه پس من میرم
جونگ کوک : بعدا میبینمت
تهیونگ : منم همینطور
جونگ کوک...
جونگ کوک : هوم....
تهیونگ : به کسی دروغ نگو
جونگ کوک : چی ؟
تهیونگ : هیچی من میرم.....
۱۷.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.