عشق تصادفی
#عشق_تصادفی
p.2
ویو ا.ت
اقا: موهات به لباسم گیر کرده کجای کاری
با این حرفش شرمنده شدم
اقا:بیا اینجا بشین
اون اقا نشست روی یه صندلی و آروم آروم مو هام رو از لای زیپ لباسش در اورد
نمیدونم چه طوری موهام رفتن و گیر کردن به کت چرمی اون مرد متوجه شدم که چند بادیگارد اومدن داخل البته مطمئن نبودم که اونا بادیگارد بودن اما بهشون می خورد بادیگارد باشن اما بالاخره موهام ازاد شدن
از اون مرد تشکر کردم و اومدم بیرون و به سمت موتورم راه اوفتادم
ا.ت: حالا امشب کجا بخوابم؟؟(توی ذهنش)
اشکال نداره میرم خونه خواهرم
پس بهش زنگ زدم
لی لی لی لی
ا.ت:الو هانا سلام خوبی
هانا:سلام چه مرگته ساعت ۱۲ زنگ زدی (با حالت خواب آلودگی)
ا.ت:میتونم شب بیام خونت بخوابم؟؟؟
هانا:اره بیا چیکارت کنم
ا.ت: کلید کجاست
هانا: توی گلدونه
بیق بیق بیق
شب رفتم خونه خواهرم ...........
چون کم بود فردا دو قسمت میزارم
🌸🐷🌸
p.2
ویو ا.ت
اقا: موهات به لباسم گیر کرده کجای کاری
با این حرفش شرمنده شدم
اقا:بیا اینجا بشین
اون اقا نشست روی یه صندلی و آروم آروم مو هام رو از لای زیپ لباسش در اورد
نمیدونم چه طوری موهام رفتن و گیر کردن به کت چرمی اون مرد متوجه شدم که چند بادیگارد اومدن داخل البته مطمئن نبودم که اونا بادیگارد بودن اما بهشون می خورد بادیگارد باشن اما بالاخره موهام ازاد شدن
از اون مرد تشکر کردم و اومدم بیرون و به سمت موتورم راه اوفتادم
ا.ت: حالا امشب کجا بخوابم؟؟(توی ذهنش)
اشکال نداره میرم خونه خواهرم
پس بهش زنگ زدم
لی لی لی لی
ا.ت:الو هانا سلام خوبی
هانا:سلام چه مرگته ساعت ۱۲ زنگ زدی (با حالت خواب آلودگی)
ا.ت:میتونم شب بیام خونت بخوابم؟؟؟
هانا:اره بیا چیکارت کنم
ا.ت: کلید کجاست
هانا: توی گلدونه
بیق بیق بیق
شب رفتم خونه خواهرم ...........
چون کم بود فردا دو قسمت میزارم
🌸🐷🌸
۱.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.