راکون کچولو مو صورتی p5
من:پس چی
لوله تفنگ رو به سمت سر
خودش گرفت
من:نه
و سریع اصلحه رو از دستش گرفتم
و فرار کردم
هم زمان جیغ میزدم
و گریه میکردم
رسیدم دم کلاس
در کلاسو وا کردم
و دویدم تو کلاس
و دیدم دامیان میخواد به صورت
یکی از پسر ها مشت بزنه
ولی منو که دید
اونو ول کرد و اومد طرف من
و دستامو گرفت
دامیان:خوبی چی شده
جواب بده
من:جک اومد، تو،اتاق، پرستار
نمیدونم چی شد ولی سرم گیج رفت
و افتادم بغل دامیان
دامیان:آنیا آنیا چی شد
نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
و اصلحه رو بالا بردم
من:این اصلحه رو میبینی
دامیان:آره آره
با این اصلحه پرستار کشته
شد بخواطر منننننن
و صدای گریم خود به خود بالا رفت
دامیان بغلم کرد
دامیان:آروم باش آروم باش
بگو چی شد
اون جک عوضی چه ربطی داشت بگو
من:من خواب بودم اون برام گفت
میخوای بدونی چجوری بیدار شدم
با حس خیسی سرم
روی سرم خون ریخت میفهمیییی
وقتی بیدار شدم دیدم پرستار
مرده و داره از شکمش خون میزنه بیرون
و جک اونجا بود
گفت که میخواست بیاد تو
ولی هق هق
دامیان:ولی چی آنیا قربونت برم ولی چی
من:ولی پرستار نذاشت
گفت خودشم نفهمید چی شد
و یه هو صدای گلوله اومد
و پرستار مرده بود
محکم تر بغلم کرد
دامیان:گریه نکن خودم .. .
من:نه نمی خواهم
دامیان:چرا
من:من نمیخوام کسی بخواطر من بمیره /تیکه آخرش با داد
و اصلحه رو روی سرخودم گرفتم
اگه،من نبا،شم کسی،بخواطر من
نمی،میره هق هق
دامیان:آنیا اون اصلحه رو بزار کنار
من:نه
دامیان با تلپورت اونو از دستم گرفت و همونجا شکوند
من:چرا این کارو کردی
دامیان: احمق/با گریه
من:چی میگی
تو چرا گریه میکنی ها هق
/با بغض و گریه
پرستار بخواطر من جونش رو از دست داد جک میخواست خودشو بکشه
ومن فقط برای .. .
که بغلم کرد
دامیان:آنیا من نمیخوام تو
حتی یه تار مو از
سرت کم بشه
همچین حرفی نزن باشه
و سرمو بوسید
من:اما
دامیان:هیسسس
دیگه همچین کاری نکن
وگرنه منم خودمو میکشم
من:باشه
لوله تفنگ رو به سمت سر
خودش گرفت
من:نه
و سریع اصلحه رو از دستش گرفتم
و فرار کردم
هم زمان جیغ میزدم
و گریه میکردم
رسیدم دم کلاس
در کلاسو وا کردم
و دویدم تو کلاس
و دیدم دامیان میخواد به صورت
یکی از پسر ها مشت بزنه
ولی منو که دید
اونو ول کرد و اومد طرف من
و دستامو گرفت
دامیان:خوبی چی شده
جواب بده
من:جک اومد، تو،اتاق، پرستار
نمیدونم چی شد ولی سرم گیج رفت
و افتادم بغل دامیان
دامیان:آنیا آنیا چی شد
نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
و اصلحه رو بالا بردم
من:این اصلحه رو میبینی
دامیان:آره آره
با این اصلحه پرستار کشته
شد بخواطر منننننن
و صدای گریم خود به خود بالا رفت
دامیان بغلم کرد
دامیان:آروم باش آروم باش
بگو چی شد
اون جک عوضی چه ربطی داشت بگو
من:من خواب بودم اون برام گفت
میخوای بدونی چجوری بیدار شدم
با حس خیسی سرم
روی سرم خون ریخت میفهمیییی
وقتی بیدار شدم دیدم پرستار
مرده و داره از شکمش خون میزنه بیرون
و جک اونجا بود
گفت که میخواست بیاد تو
ولی هق هق
دامیان:ولی چی آنیا قربونت برم ولی چی
من:ولی پرستار نذاشت
گفت خودشم نفهمید چی شد
و یه هو صدای گلوله اومد
و پرستار مرده بود
محکم تر بغلم کرد
دامیان:گریه نکن خودم .. .
من:نه نمی خواهم
دامیان:چرا
من:من نمیخوام کسی بخواطر من بمیره /تیکه آخرش با داد
و اصلحه رو روی سرخودم گرفتم
اگه،من نبا،شم کسی،بخواطر من
نمی،میره هق هق
دامیان:آنیا اون اصلحه رو بزار کنار
من:نه
دامیان با تلپورت اونو از دستم گرفت و همونجا شکوند
من:چرا این کارو کردی
دامیان: احمق/با گریه
من:چی میگی
تو چرا گریه میکنی ها هق
/با بغض و گریه
پرستار بخواطر من جونش رو از دست داد جک میخواست خودشو بکشه
ومن فقط برای .. .
که بغلم کرد
دامیان:آنیا من نمیخوام تو
حتی یه تار مو از
سرت کم بشه
همچین حرفی نزن باشه
و سرمو بوسید
من:اما
دامیان:هیسسس
دیگه همچین کاری نکن
وگرنه منم خودمو میکشم
من:باشه
۳.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.