یاقوت آبی چشمانت پارت ۲۳
این بخش واسه خودمه که یادم نره : رایحه ی چویا رز و شکلاته رایحه دازای قهوه علامت ها /آتسوشی ^تاچیهارا ٪کیوکا +چویا _دازای =آکوتاگاوا €موری £فوکو ₩کویو $ کونیکیدا @ رانپو ؟ رئیس ناشناس سازمان دشمن آکانه آکوتاگاوا دستیار رئیس دشمن
___________
_* دارم دیونه می شم یعنی چی شد الان حالش خوبه ی....یا...یا م..مر..مرد (ناخون هاشو وارد کف دستش کرد) خفه شو خفه شو دازای چویا زندس چو..چویا نمی میره نمی میره (دکتر و پرستار ها بیرون میان تاچیهارا و دازای سریع به سمت دکتر می رن) ^دکتر چی شد حالش خوبه. دکتر: خب چطور بگم یه خبر خوب دارم و یه خبر بد خبر خوب اینکه صربانش برگشته و الان زندس و خبر بد... _* وقتی شنیدم زندس انگار دنیا رو بهم دادن فکر کنماز استرس موهام سفید شد ولی منظور دکتر از خبر بد چیه نمی فهمم. دکتر: خب ایشون ...ایشون ^لطفا بگید چی شده دارم دیوونه می شم. دکتر : ایشون .... وارد کما شدن ... خب معلوم نیست کی بیدار می شن _* دنیا رو سرم خراب شد امگا کوچولو من رفته تو کما نه نه این درست نیست یعنی چی یعنی معلوم نیست کی اون چشماش رو باز می کنه تیله های اقیانوسیشو نمایان می کنه یعنی چی یعنی نمی خواد دیگه وقتی مسخرش می کنم اذیتش می کنم اون رایحه تند تیز شکلات تلخ رو پخش کنه و تحدیدم کنه که خفم می کنه یعنی چی ^چ...چی ک...کما(تاچیهارا دیگه نتونست رو پاهاش وایسه به دیوار تکیه داد و رو زمین سر خورد) / دازای سان...باید به موری سان و فوکوزاوا سان گزارش بدیم _آره آتسوشی لطفا تو خبر بده من باید برم بیرون /بله چشم =*هیف شد چرا نمرد اه حالم ازش بهم می خوره @*این اصلا خوب نیست اگه دشمن حمله کنه به قدرت ناکاهارا نیاز داریم باید زودتر بهوش بیاد
$* بعد یه عمر عاشق شدم چرا باید این طوری می شد$ دکترچه اتفاقی براش افتاد که اینطوری شد ( دازای توجهش جلب می شه و صبر می کنه تا دلیل این حال چویا رو بفهمه ) دکتر: تا وقتی بهوش نیومده نمی تونم نظری بدم که چش شده* ببخشید که دارم دروغ می گم ولی من قول دادم (دازای از بیمارستان بیرون رفت کونیکیدا و رانپو هم به تاچیهارا کمک کردن و برون بهش یه سرم آرام بخش زدن و آتسو و آکو رفتن به موری و فوکو اطلاع بدن)
☆ واما در سمت دیگه ماجرا :آکانه سان اینطور که معلومه ناکاهارا سکته کرده و الان تو کماست دکترم گفته تا بهوش نیومده نمی تونه نظری بده و درمورد آکوتاگاوا که گفتید اونم اینجا بود فکر نکنم مشکلی داشته باشه حالش خوب بود
آکانه : خوبه همونجا بمون و مراقب باشه خبری شد بهم بگو
پرش زمانی
؟: یعنی چه اتفاقی برای اون امگا چشم اقیانوسی افتاده برای سکته قلبی سنش خیلی کمه...... خیل خب گوش کن اکانه تا بهبودی ناکاهارا هیچ کاری نمی کنید تمام برنامه ها تا اون موقعه کنسله
اکانه: بله قربان
________
___________
_* دارم دیونه می شم یعنی چی شد الان حالش خوبه ی....یا...یا م..مر..مرد (ناخون هاشو وارد کف دستش کرد) خفه شو خفه شو دازای چویا زندس چو..چویا نمی میره نمی میره (دکتر و پرستار ها بیرون میان تاچیهارا و دازای سریع به سمت دکتر می رن) ^دکتر چی شد حالش خوبه. دکتر: خب چطور بگم یه خبر خوب دارم و یه خبر بد خبر خوب اینکه صربانش برگشته و الان زندس و خبر بد... _* وقتی شنیدم زندس انگار دنیا رو بهم دادن فکر کنماز استرس موهام سفید شد ولی منظور دکتر از خبر بد چیه نمی فهمم. دکتر: خب ایشون ...ایشون ^لطفا بگید چی شده دارم دیوونه می شم. دکتر : ایشون .... وارد کما شدن ... خب معلوم نیست کی بیدار می شن _* دنیا رو سرم خراب شد امگا کوچولو من رفته تو کما نه نه این درست نیست یعنی چی یعنی معلوم نیست کی اون چشماش رو باز می کنه تیله های اقیانوسیشو نمایان می کنه یعنی چی یعنی نمی خواد دیگه وقتی مسخرش می کنم اذیتش می کنم اون رایحه تند تیز شکلات تلخ رو پخش کنه و تحدیدم کنه که خفم می کنه یعنی چی ^چ...چی ک...کما(تاچیهارا دیگه نتونست رو پاهاش وایسه به دیوار تکیه داد و رو زمین سر خورد) / دازای سان...باید به موری سان و فوکوزاوا سان گزارش بدیم _آره آتسوشی لطفا تو خبر بده من باید برم بیرون /بله چشم =*هیف شد چرا نمرد اه حالم ازش بهم می خوره @*این اصلا خوب نیست اگه دشمن حمله کنه به قدرت ناکاهارا نیاز داریم باید زودتر بهوش بیاد
$* بعد یه عمر عاشق شدم چرا باید این طوری می شد$ دکترچه اتفاقی براش افتاد که اینطوری شد ( دازای توجهش جلب می شه و صبر می کنه تا دلیل این حال چویا رو بفهمه ) دکتر: تا وقتی بهوش نیومده نمی تونم نظری بدم که چش شده* ببخشید که دارم دروغ می گم ولی من قول دادم (دازای از بیمارستان بیرون رفت کونیکیدا و رانپو هم به تاچیهارا کمک کردن و برون بهش یه سرم آرام بخش زدن و آتسو و آکو رفتن به موری و فوکو اطلاع بدن)
☆ واما در سمت دیگه ماجرا :آکانه سان اینطور که معلومه ناکاهارا سکته کرده و الان تو کماست دکترم گفته تا بهوش نیومده نمی تونه نظری بده و درمورد آکوتاگاوا که گفتید اونم اینجا بود فکر نکنم مشکلی داشته باشه حالش خوب بود
آکانه : خوبه همونجا بمون و مراقب باشه خبری شد بهم بگو
پرش زمانی
؟: یعنی چه اتفاقی برای اون امگا چشم اقیانوسی افتاده برای سکته قلبی سنش خیلی کمه...... خیل خب گوش کن اکانه تا بهبودی ناکاهارا هیچ کاری نمی کنید تمام برنامه ها تا اون موقعه کنسله
اکانه: بله قربان
________
۱.۰k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.