کار اموز من ... part 17
یک ماهی میگذره کوک هر روز از پشت شیشه به تمام زندگیش نگاه میکنه
امروزم مثل همیشه نرفته بود خونه و کل روزو مونده بود به عشقش نگاه میکرد و اشک میریخت
از پشت شیشه به لونا نگاه میکرد که یهو صدای دستگاها شروع شد
کوک : ن ... نه ... نه ... نههههه ... توباید زنده بمونی نه نه منو تنها نزار لطفا تو را جان هر کی دوست داری زنده بمون نه لطفاااا تو رو خدااا * داد و گریه ی شدید
دکترا و پرستارا یا عجله وارد اتاق شدن و سعی در زنده نگه داشتن بیمار داشتن اما نتونستن نجاتش بدن و ... متاسفانه لونا مرد
به کوک خیلی سخت میگذشت
تمام خاطراتش با اون مثل یه فیلم میگذشت
لونا : دوس دختر داری ؟
کوک : برا چی؟
لونا : می خوام برا دوستم جورت کنم
کوک : یکیو خیلی دوست دارم ... اما خودش نمیدونه
لونا : اها خوبه ... پس دوستم شکست عشقی می خوره * ناراحت
...
لونا : غروب خورشید زیباست مگه نه ؟
کوک : اوهوم ... پس الان بهم اعتراف کردی ؟
لونا : نمی دونم
کوک : منم دوست دارم ... ولی نمیزارم بری
لونا : چرا؟
کوک : چون می خوام با تمام سلولای بدنم برات بجنگم و به دستت بیارم
لونا : ولی من عاشق تهیونگم
کوک : مطمئنی؟
لونا : آره
و شروع کردن به دویدن کنار ساحل
...
این لحظه های خوش قلب کوکو به درد میآورد
اون خودشو مقصر میدونست
الان خاک سپاریه عشقش بود وقتی رفت اونجا یه دخترو دید که مثل چی داشت خود زنی میکرد
یونگ هی : اون زیاد ساحل نمیرفت حتما با یکی رفته کی اونو برده * جیغ و گریه
کوک : م ... من بردم
همین کلمات کافی بود تا یونگ هی به کوک هجوم بیاره
یونگ هی : تقصیر توعه تو اونو کشتی تو باعث مرگش شدی ... لیاقت زنده موندن نداری تو باید بمیری بمیر عوضی تو فرشته ی بی بالمو کشتی تو ستاره ی خوش قلبمو کشتی بمیرررر * جیغ ، داره حنجرش پاره میشه
قلبش همين جوری درد میکرد اون کلمات اون جمله ها مثل خنجر تو قلبش میرفتن
که ناگهان بی هوش شد
زندگی روی خوششو به کوک نشون نداد و تا می تونست زجرش داد نه میزاشت بمیره نه زنده موندنو براش راحت میزاشت
و زندگیش همین طوری پر درد گذشت
پایان
خب تموم شد
اونایی که می خوان شادشو بخونن یه پارت اضافه تر میزارم که اون داستانو شادش میکنه
اونایی که می خوان غمگین بخونن و ... میتونن پارت بعدو نخونن
امروزم مثل همیشه نرفته بود خونه و کل روزو مونده بود به عشقش نگاه میکرد و اشک میریخت
از پشت شیشه به لونا نگاه میکرد که یهو صدای دستگاها شروع شد
کوک : ن ... نه ... نه ... نههههه ... توباید زنده بمونی نه نه منو تنها نزار لطفا تو را جان هر کی دوست داری زنده بمون نه لطفاااا تو رو خدااا * داد و گریه ی شدید
دکترا و پرستارا یا عجله وارد اتاق شدن و سعی در زنده نگه داشتن بیمار داشتن اما نتونستن نجاتش بدن و ... متاسفانه لونا مرد
به کوک خیلی سخت میگذشت
تمام خاطراتش با اون مثل یه فیلم میگذشت
لونا : دوس دختر داری ؟
کوک : برا چی؟
لونا : می خوام برا دوستم جورت کنم
کوک : یکیو خیلی دوست دارم ... اما خودش نمیدونه
لونا : اها خوبه ... پس دوستم شکست عشقی می خوره * ناراحت
...
لونا : غروب خورشید زیباست مگه نه ؟
کوک : اوهوم ... پس الان بهم اعتراف کردی ؟
لونا : نمی دونم
کوک : منم دوست دارم ... ولی نمیزارم بری
لونا : چرا؟
کوک : چون می خوام با تمام سلولای بدنم برات بجنگم و به دستت بیارم
لونا : ولی من عاشق تهیونگم
کوک : مطمئنی؟
لونا : آره
و شروع کردن به دویدن کنار ساحل
...
این لحظه های خوش قلب کوکو به درد میآورد
اون خودشو مقصر میدونست
الان خاک سپاریه عشقش بود وقتی رفت اونجا یه دخترو دید که مثل چی داشت خود زنی میکرد
یونگ هی : اون زیاد ساحل نمیرفت حتما با یکی رفته کی اونو برده * جیغ و گریه
کوک : م ... من بردم
همین کلمات کافی بود تا یونگ هی به کوک هجوم بیاره
یونگ هی : تقصیر توعه تو اونو کشتی تو باعث مرگش شدی ... لیاقت زنده موندن نداری تو باید بمیری بمیر عوضی تو فرشته ی بی بالمو کشتی تو ستاره ی خوش قلبمو کشتی بمیرررر * جیغ ، داره حنجرش پاره میشه
قلبش همين جوری درد میکرد اون کلمات اون جمله ها مثل خنجر تو قلبش میرفتن
که ناگهان بی هوش شد
زندگی روی خوششو به کوک نشون نداد و تا می تونست زجرش داد نه میزاشت بمیره نه زنده موندنو براش راحت میزاشت
و زندگیش همین طوری پر درد گذشت
پایان
خب تموم شد
اونایی که می خوان شادشو بخونن یه پارت اضافه تر میزارم که اون داستانو شادش میکنه
اونایی که می خوان غمگین بخونن و ... میتونن پارت بعدو نخونن
۵.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.