V... RHS:
V... RHS:
دیانا: دستم درد میکرد و هیچی تو خونه نبود که ببندمش آروم شیشه رو از دستم بیرون کشیدم و با یخ شال بستمش و رفتم رک تخت و خوابیدم
______________________________
ارسلان: از خواب پاشدم صدای دیانا و صابخونه میومد
دیانا: باشه اجاره رو میدم
صابخونه: میندازمت تو کوچه و کل اثاثیه تو پخش زمین میکنم
دیانا : باشه هنوز دو روز دیگه مونده
صابخونه: رحیمی بلاخره بیرونت میکنم
دیانا: نشستم دم در و گریه کردم
ارسلان: باز چی شده
دیانا: میتونی تا یجایی ببریم ؟
ارسلان:آره برو آماده شو
دیانا: یه دست لباس مشکی پوشیدم و رفتم بیرون و سوار ماشین ارسلان شدم
ارسلان: کجا ببرمت
دیانا: قبرستون
ارسلان: چرا عصبانی میشی
دیانا: میخوام برم قبرستون سر قبر مامانم
ارسلان: باشه .... وقتی رسیدیم به قبرستون دیانا پیاده شد
دیانا: تو برو دستت در نکنه
ارسلان: نه میمونم
دیانا: باشه ... رفتم سر قبر مامان و نشستم
ارسلان: دیانا رو از دور میدیدم
دیانا: مامان .. سلام مامانی .. دخترت داره اذیت میشه ..
ارسلان: رفتم سمتش و پشت سرش وایسادم و به حرفاش گوش کردم
دیانا: مامان میخوام .....
دیانا: دستم درد میکرد و هیچی تو خونه نبود که ببندمش آروم شیشه رو از دستم بیرون کشیدم و با یخ شال بستمش و رفتم رک تخت و خوابیدم
______________________________
ارسلان: از خواب پاشدم صدای دیانا و صابخونه میومد
دیانا: باشه اجاره رو میدم
صابخونه: میندازمت تو کوچه و کل اثاثیه تو پخش زمین میکنم
دیانا : باشه هنوز دو روز دیگه مونده
صابخونه: رحیمی بلاخره بیرونت میکنم
دیانا: نشستم دم در و گریه کردم
ارسلان: باز چی شده
دیانا: میتونی تا یجایی ببریم ؟
ارسلان:آره برو آماده شو
دیانا: یه دست لباس مشکی پوشیدم و رفتم بیرون و سوار ماشین ارسلان شدم
ارسلان: کجا ببرمت
دیانا: قبرستون
ارسلان: چرا عصبانی میشی
دیانا: میخوام برم قبرستون سر قبر مامانم
ارسلان: باشه .... وقتی رسیدیم به قبرستون دیانا پیاده شد
دیانا: تو برو دستت در نکنه
ارسلان: نه میمونم
دیانا: باشه ... رفتم سر قبر مامان و نشستم
ارسلان: دیانا رو از دور میدیدم
دیانا: مامان .. سلام مامانی .. دخترت داره اذیت میشه ..
ارسلان: رفتم سمتش و پشت سرش وایسادم و به حرفاش گوش کردم
دیانا: مامان میخوام .....
۲۲.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.